سربازی

با این حال باخود گفت : آیا برای طبقه افسران ارشد پاسخگویی وجود ندارد ؟ جنگ ۱۷ سال داشت ، و به نظر می‌رسید که ارتش و پنتاگون نیز از تمام شکست‌ها و drift عبور کرده‌اند . حتی اگر قرار باشد که طالبان فردا قرارداد صلح را امضا کنند ، هیچ حس ترسی از پیروزی وجود نخواهد داشت ، نه رژه . در عراق ، دولت اسلامی در حال انتشار لاشه جنگ برای گسترش تروریسم در سراسر جهان است . هزینه‌های انسانی در حال شمارش بود ، و پس از دیگری دیوارها هم نهادی و هم شخصی بودند ، از جمله بسیاری از همان افسرانی که نقشه و دستورها آن‌ها به نتیجه نهایی نرسیده بود و در عین حال در حال افزایش بود . سوتو برخی از آن‌ها را تماشا کرد که در واشنگتن مورد احترام بوده و در واشنگتن و توسط اعضای مطبوعات جشن گرفته شده‌است، حتی پس از اینکه طرح‌های گذشته بی‌اعتبار و دشمن شدند .

در این نقطه نظرات سوتو unsparing بود . مردم خوب در خون و غم حقوق می‌گرفتند ، به قبر فرستاده می‌شدند یا در معرض رنج و رنج بودند که در آن هیچ حساب و حساب وجود نداشت . این یک الگویی بود که او اکنون می‌توانست ببیند . جنگ s ، the کورنگال ، به مدت چهار سال نمایشی از عزم آمریکا برای تبدیل شدن به موضوع گزارش الجزیره از مبارزان طالبان بود که در بقایای آن پرسه می‌زدند . سوتو خود را استثنایی ندیده بود . بسیاری از افراد دیگر در آنجا خدمت کردند و او می‌دانست که سربازان قدیمی جنگی می‌توانند پاسگاه‌های مرزی را در افغانستان و عراق خالی کنند که اغلب فراموش شده‌اند ، به جز آن‌هایی که از آن‌ها جنگیده‌اند ، در زمان خود گفته‌اند که این مساله اهمیت دارد .

چند روزی آن را پذیرفت . دیگران آنچه را که او و سربازان قدیمی او در آن زندگی کرده بودند ، به میدان نبرد . مردگان قابل تعویض نبودند ، و آن‌ها در جایی گم شده‌بودند که ارتش به آن‌ها نیازی نداشت . گاهی ، هنگامی که در ساعات بی‌قرار نیمه‌شب و سپیده‌دم بیدار می‌شد ، خاطراتش از دوستان از دست رفته دور ذهنش را سرگرم می‌کرد . برای کسانی که آن‌ها را می‌فرستادند چه اتفاقی افتاد ؟ آیا ژنرال‌ها هم خواب خود را از دست دادند ؟ او گفت : " آن‌ها فقط به عنوان رهبر شکست‌خورده اند . آن‌ها باید بدانند : آن‌ها به عنوان رهبر شکست‌خورده اند . آن‌ها ما را آزاد کردند ."

اما افرادی که شهروندان آمریکایی هستند عموما ً تقریبا به اندازه Mavni سرباز به شدت تحت پوشش قرار نمی‌گیرند . و زمانی که یک مهاجر اشتباه‌ات را در یک گزارش امنیتی می‌بیند ، هیچ کانال رسمی برای تصحیح آن‌ها وجود ندارد .

خانم Stock درباره مصاحبه گفت : " آن‌ها زیر سلاح بودند تا به سرعت این کار را انجام دهند . آن‌ها اشتباه‌ات زیادی مرتکب شده‌اند که جان مردم را خراب کرده‌اند ."

با لیزا Lerer برای امور سیاسی امضا کنید .

بر روی افرادی که در حال شکل‌گیری مجدد سیاست ما هستند، توجه می‌شود . مکالمه‌ای با رای دهندگان در سراسر کشور . و یک دست راهنمایی از طریق چرخه اخبار بی‌پایان ، به شما می‌گوید که چیزی که واقعا ً نیاز دارید بدانید .

یکی از مشتریان او یک دستیار تحقیق ۳۰ ساله از چین است که به سمت دکترای فیزیک کار می‌کند . استخدام‌کننده دانشجو در نامه‌ای نوشت که او " یکی از بهترین سربازان آینده در پایگاه ما " بود ، اما یک گزارش ضد جاسوسی در مورد این دانشجو به این نتیجه رسید که او یک خطر بزرگ امنیتی است .

مصاحبه‌کننده اشاره کرد که این دانشجو هرگز برای یک دولت خارجی کار نکرده است، هرگز دستگیر نشده است و هرگز از مواد مخدر غیرقانونی استفاده نکرده است . اما مصاحبه‌کننده که نامش فاش نشده است، در این گزارش تایید کرد که او " یک متخصص پزشکی نیست " با این حال از شکست دانش‌آموز برای خندیدن به شوخی که احتمالا ً اوتیسم داشت ، به این نتیجه رسید .

خانم Verdugo گفت : " ما شاهد هستیم که مهاجران ما کم‌تر قابل‌اعتماد هستند ؛ در واقع ، آن‌ها کیفیتی بالاتر از متوسط نیروهای آمریکایی ما هستند . نظرسنجی که انجام دادیم ، فرماندهان همیشه آن‌ها را دوست داشتند . اما برخی از افرادی که من با آن‌ها کار کردم دارای یک تعصب ضد مهاجر قوی بودند . آن‌ها احساس می‌کنند که مهاجران خطری را ایجاد می‌کنند که ما نمی‌توانیم آن را کاهش دهیم، بنابراین ارزش داشتن آن‌ها در خدمت را ندارد ."


منبع سایت سربازی

سربازی

اما وزارتخانه‌ها و ارتش‌ها در عرض چند سال از نو ساخته نشده اند , و بسیاری از واحدهای آمریکایی به مناطق پر جمعیت و مناطق پر جمعیت اعزام شدند . گویی یک چرخه افسران ارشد از دور قبلی نیاموخته بودند . علاوه بر این , چندین منطقه نیز موتور تولید تریاک - خشخاش بودند که در آن یک حضور نظامی خارجی تهدیدی برای اقتصاد محلی ایجاد کرده بود و هیچ قصدی برای از دست دادن آن نداشت . فکر پشت این حمله می‌تواند در مجموعه افسران عمومی خوب باشد . در رده‌های پایین‌تر , تفنگداران و سربازان در حال مبارزه با اقدامات کوچک , وحشیانه و نا امید کننده بودند , در حالی که جان و پای خود را در زمین از دست می‌دادند , مانند دره کورنگال , که پنتاگون قصد آن را نداشت که از آنجا دور شود .

طالبان نشانه‌ای از چین‌خوردگی را نشان ندادند . بمب‌های آن پیچیده‌تر شدند , حتی زمانی که سخنگویان آن آمریکایی‌ها و نماینده‌های آن‌ها را در تویی‌تر سرزنش می‌کردند . بسیاری از سربازان آمریکایی و افسران رده پایین متوجه شدند که موج افغانستان موفقیت‌آمیز نبوده و طالبان منتظر خروج نیروها هستند . برخی از آن‌ها , پس از یک دهه جنگ , به فرماندهی مجموعه‌ای از پشتیبانی آتش که توسط هر نظامی در جهان بی‌نظیر بودند , محتاطانه اتخاذ کردند و با نیروهای خود در دانستن حسن حسن از جمله " صبر تاکتیکی " صحبت کردند , که این مفهوم در تضاد با ویژگی‌های تهاجمی یگان‌های پیاده بود . ترجمه تقریبا ً به این معنی است که : " اجازه ندهید افراد شما آخرین سربازان کشته‌شده در این جنگ باشند . "

سوتو و دوستان قدیمی او از کورنگال , از دور تماشا می‌کردند , در رسانه‌های اجتماعی جمع شده‌بودند , فهرست خود را از مردگان نشان می‌دادند . فهرستی

و بعد نوبت دیگری بود . " رابرت سوتو " ( رابرت سوتو ) از ارتش ترک کرد و در یک کامیون u - باربری از نیویورک به سمت نیویورک رفت . وقتی بچه بود جنگ به شهر آمده بود . اکنون آماده بود تا صلح را بیازماید . او با مادربزرگش در برونکس زندگی کرد و از بیل لش برای ثبت‌نام در کالج مونرو استفاده کرد . به غیر از دیدارهای اتفاقی برای درمان اضطراب و بی‌خوابی , او بیشتر موقعیت خود را به عنوان یک کهنه سرباز حفظ کرد .

او به دانشگاه کلمبیا رفت و در آنجا از گروه " کهنه سربازان " در محوطه دانشگاه اجتناب کرد و به ندرت سیگنال‌های بصری را نشان می‌داد . گاهی برای خوابیدن , به اندازه کافی مشروب می‌نوشید که دوستان و مادربزرگش نگران بودند , اما او نیز نمرات گرفته بود و از نظر اجتماعی فعال بود . او نقش خود را در موزیکال فرود آورد و در موزه جنگ بر روی کشتی از کار افتاد . آن تابستان با مدرک علوم سیاسی فارغ‌التحصیل شد . انجمن پاپیتال به او داده شده‌بود , اما نمی‌خواست آن را بپوشد . چون نگران بود که زندگی خود را با یک حرفه معمولی سپری کند , هنوز آرزو داشت که هنرمند شود . او پاره‌وقت کار می‌کرد - در ساخت‌وساز , نصب و حذف داربست , در مراقبت از کودکان - در حالی که سعی داشت صنعت موسیقی را بشکند . او در خیابان‌ها و سپس در جنگ بزرگ شده‌بود . نوشتن و ضبط موسیقی از سرگیری رویای طولانی او برای تبدیل شدن به بازیگری بود , و احساس کودکی را که هرگز نداشت احساس می‌کرد . بیشتر آنچه که او نوشت درباره زندگی در نیویورک بود , اما او خطوط دیگری مانند " گالا " را ضبط کرد که آن را " گالا " نامید .


منبع سایت سربازی

سربازی

پرچم‌های سرخ برای سربازان مهاجر : والدین را صدا می‌زدند و می‌خندیدند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اعتبار

استیون مک نیو / اسوشیتد پرس

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نویسنده : دیو

ای .

یکی از اعضای ارتش به دلیل اینکه والدین خود را به هند فرستاد تا به یک آپارتمان مدرن نقل‌مکان کنند , از بین رفتند . یکی دیگر از آن‌ها به خاطر تماس با مادرش در میانمار هر هفته و برای بازی در بازی‌های ویدیویی با او مقصر شناخته شد . و بعد از اینکه مصاحبه‌کننده یک آگهی ضد جاسوسی را انجام داد , یک خطر امنیتی عمده به او داده شد .

فقدان ارتباطات بین فردی و مهارت‌های ارتباطی . "

هر سه نفر در ارتش تحت یک برنامه ویژه که به مهاجران قول می‌دهد که به مهاجران با زبان با ارزش و مهارت‌های پزشکی با سرعت به شهروندی متعهد است , ثبت‌نام کرده‌اند . و هر سه مورد تهدید امنیتی توسط یک سیستم دفاعی اداره دفاع بودند که از زمان راه‌اندازی مجدد به طور فزاینده‌ای سختگیرانه شده‌است .

در ماهه‌ای اخیر ارتش به طور ناگهانی شماری از نیروهای داوطلب واجد شرایط را اخراج کرده‌است که به دلیل روابط خارجی آن‌ها , برخی از آن‌ها به دلایل بی‌اهمیت و یا نادرست به نظر می‌رسند . و بیشتر در برزخ بودن .

وزارت دفاع , با چندین دادخواست , پس از این ماه عقب‌نشینی کرد و زمانی که مساله را مرور کرد , تخلیه را متوقف کرد . این گزارش در یک بایگانی دادگاه این هفته اعلام کرد که مجددا ً سه دوجین نیروی تازه اخراج شده را مجدداً راه‌اندازی کرده و اقامه دعوی را علیه دیگران به تعویق انداخته‌است .

ارتش ادعا می‌کند که بررسی دقیق و دقیق آن که منجر به تاخیرات طولانی و تاخیرات طولانی شده و دوره نام‌نویسی حداقل یک سوم از نیروهای تازه جذب‌شده فعلی را به خود اختصاص داده‌است , برای خروج مهاجرانی که ممکن است به امنیت ملی آسیب برسانند , ضروری است .

اما بسیاری از سربازان مهاجر که به عنوان خطرات امنیتی شناخته شده‌اند هیچ ارتباطی با گروه‌های تروریستی یا آژانس‌های جاسوسی خارجی ندارند . در عوض , گزارش‌های منتشر شده از طریق آزادی عمل اطلاعات توسط نیروهای تازه نشان می‌دهد که آن‌ها برای تماس‌های تلفنی معمول به خویشاوندان خارجی یا ارتباطات مالی دنیوی با کشورهای زاده خود مقصر هستند . این گزارش‌ها همچنین مملو از اشتباه‌ات بوده‌اند که گاهی اوقات شامل کشور مبدا می‌شوند .

یکی از سخنگویان پنتاگون گفت که ارتش قصد تغییر سیاست گزینش خود را ندارد .

او در بیانیه‌ای گفت : " همه نیروهای تازه , از جمله سربازان تازه‌کار , باید استانداردهای بالای خدمت سربازی را برآورده کنند . " " اگر یک بررسی پیش‌زمینه اطلاعاتی را افشا کند که رد صلاحیت خاصی از خدمت سربازی را رد می‌کند , پس آن استخدام , مانند هر استخدام دیگری با یک رد صلاحیت مشابه , یا از قرارداد ثبت‌نام خود آزاد می‌شود یا از خدمت خود او جدا می‌شود . "

یک کارمند استخدام از نپال که در ذخایر ارتش خدمت می‌کند و به تازگی نتایج ارزیابی ضد جاسوسی اش را به دست آورده‌است , گفت : " من حتی نمی‌دانستم چه می‌خوانم . " آن را " خطر بالقوه " نامید . "

رحیم زاد , پسر یک کارمند بهداشت و یک معلم مدرسه , برای تحصیل مدرک کارشناسی‌ارشد در علوم کشاورزی به ایالات‌متحده آمد . او اکنون در درجه دومی در تجزیه و تحلیل داده‌ها کار می‌کند . او در ارتش نام‌نویسی کرده‌است که با وعده شهروندی آمریکا جذب می‌شود و به طور مرتب با واحد ذخیره خود در ماها شرکت می‌کند .


منبع سایت سربازی

سربازی

در بازگشت به فورت هود ، سوتو از مشورت خبر نداشت . دو سال در دوره نام‌نویسی خود باقی ماند ، و او در تلاش بود تا با زندگی آهسته‌تر از خر خر خر خود را بر روی یک پست stateside وفق دهد . او خواستار بازگشت به عمل شد، از طریق انتقال به بخش ۸۲ هوابرد ، که در اوایل سال ۲۰۱۰ او را به پورت پرنس ، هائیتی ، برای معافیت از زلزله فرستاد . او در ماه آوریل در حال کمک به صدور غذا برای بازماندگان بود که در مورد خروج افراد از کورنگال به او گوش داد . در یک سطح فهمید . روی هم دیگر خرد شده بود . چرا سال‌ها طول کشید تا اشتباه‌ات را تصدیق کنم ؟ مات و مبهوت مانده بود . ناگهان ، تو می‌دونی که شاید این کار نمی‌کنه ؟ اما او هنوز در ارتش بود و ناظران مراقب و وظایف اجرا بودند . او به دنبال الگویی که در سن ۱۸ سالگی یاد گرفت ، زمانی که دوستانش و sergeants شروع به مردن کردند . بند آمد .

در سال ۲۰۱۱ ، واحد او به عراق فرستاده شد تا به یک عقب‌نشینی آمریکایی دیگر کمک کند . اکنون او یک گروهبان و رهبر تیم در سومین استقرار بود . او قدرت و تجربه ، شکاکیت و خالکوبی را به دست اورده بود . زمان سوتو در عراق شبیه تور افغان نبود . او و تیم او بخشی از یک نیروی امنیتی محیطی بودند که از فرودگاه‌ها به عنوان هواپیماهایی محافظت می‌شد که هر چیزی که پنتاگون می‌خواست نگه دارد را باخود حمل می‌کردند . به نظر می‌رسید که شورشیان تصمیم گرفته‌اند که آن‌ها را رها کنند . سوتو هیچ اقدام مستقیمی را مشاهده نکرد ؛ بیشتر وقت خود را در سالن ورزش صرف کرد تا گشت . اما یاد گرفته بود که در مورد روایت‌های رسمی نظامی تردید کند . هنگامی که او در اواخر آن سال به کویت پرواز کرد ، در میان آخرین آمریکایی که ( قبل از سقوط نیروهای عراقی در مواجه با تهاجم دولت اسلامی پنتاگون را به عقب می‌راند ) ، احساس نمی‌کرد که صلح تضمین شده‌است . رقابت خشونت‌آمیز برای عراق به پایان نرسیده بود .

تا آن زمان جنگ در افغانستان فعالیت‌های دولت اوباما را جذب کرده بود تا آن را بچرخاند . موج سربازان آمریکایی و ناتو که پس از سفر شرکت Viper به crested رسید، باعث شد تا خبره‌ای بیشتری در مورد جنگ در مکان‌هایی که چند نفر از آمریکایی‌ها قبل از آن شنیده بودند ، بیاورد . هجوم پول ، تجهیزات و مشاوران ارتش افغان و تعداد پلیس را افزایش داده و نیروهای تازه را بر روی زمین توزیع کرده‌است . آخرین طرح برای آمریکایی‌ها این بود که کشور را امن کنند ، خدمات دولتی را هدایت کنند و سپس حومه شهر را به سربازان افغان تحویل دهند .

برای همه همکارانم درد بیشتری حس نمی‌کنم .

فقط شامپاین

بیایید آسمان را مزه کنیم .

زمان خیلی واضح است . شش سال پس از ترک ارتش ، سوتو هنوز شب را در بیداری گذرانده است و می‌کوشد تا با سفر کورنگال خود به اینجا بیاید . این پشیمانی یا ضربه جنگی نبود که او را تهی کرده بود. این خاطره سربازان از دست رفته بود ، یک اندوه ماندگار که با درکی کامل‌تر مخلوط شده بود که می‌توانست احساس یک نفرین را داشته باشد . اغلب ، هنگامی که سوتو upon در خدمت خود دید ، بین the و رک‌گویی متضاد اسیر شد . او گفت : " من نمی‌توانم بگویم که مردم بخاطر هیچ چیز جان باختند و من نمی‌خواهم بگویم که مردم بخاطر هیچ چیز جان باختند ."

در پارک سنت جیمز در برونکس بسکتبال بازی می‌کرد .

اعتبار

دوین Yalkin برای نیویورک‌تایمز

در پارک سنت جیمز در the itDevin برای نیویورک‌تایمز بسکتبال بازی می‌کرد.

اواخر بهار امسال ، قبل از یک جلسه ضبط در یک استودیوی صوتی اجاره‌ای در نزدیکی میدان تایمز ، Soto سوتو در خیابان موریس از مادربزرگش دیدن کرد . او و پدرش از میان گنجه‌ای که یونیفرم کهنه و یادگارها را از دوره نام‌نویسی خود داشتند ، نگاه کردند . در این مجموعه یک جعبه کوچک تحویل سایت آمازون قرار داشت . در سال ۲۰۰۸ ، زمانی که یک هلیکوپتر حامل پست به the کورنگال واقع در سال ۲۰۰۸ رسید ، بسته را دریافت کرده بود . نوار آن پاره شده‌بود ، اما محتویات آن دست‌نخورده باقی مانده بود - یک جلد کاغذی که به رنگ سبز پیچیده شده بود . روبان طلایی آن دست‌نخورده بود . این نسخه از کتاب " The Catcher in the " بود که برای ۳۳ امین سالگرد تولد گروهبان Cox سفارش داده بود . بعد از مرگ کاکس رسیده بود .


منبع سایت سربازی

سربازی

افسران گردان و فرمانده گردان آن‌ها از رویکرد متفاوتی حمایت می‌کردند . یکی از ارکان اصلی استراتژی آمریکا , مبارزه دور از مراکز جمعیتی بود , که ارتش گاهی اوقات موقعیت‌های بازدارنده نامیده می‌شد . سربازان دریافتند که فرضیات این تفکر ضعیف هستند . در ماه مه , جنگجویان طالبان یک پاسگاه کوهستانی مشرف بر رودخانه کونر را شکست دادند و سه سرباز آمریکایی , دو سرباز زره‌پوش و سه سرباز افغان را کشتند و سایر سربازان افغانی را به اسارت گرفتند . پس از آن , ستوان رودریگز با یک گروهبان اطلاعاتی صحبت کرد که به این نتیجه رسیده بود که بسیاری از مبارزان جنبش اسلامی ازبکستان در جاه‌ای دیگر , از جمله در دره کونار در حال نبرد هستند . این تفکر آمریکایی را به چالش کشید . مبارزان طالبان مسدود نشده اند . به زحمت می‌توانستند دره را ترک کنند .

سوتو در هفته‌های اخیر در دره احساس نگرانی کرد . عکسی از او پس از کشته شدن او در نیویورک‌تایمز دیده شده‌است . در سراسر شهر کلمه به گوش می‌رسید . در آپارتمان او در خیابان موریس در برونکس , مادربزرگش به عکس خیره شد و گریه کرد . دوستانش او را در فیسبوک و ایمیل نوشتند و از او خواستند که امنیت خود را حفظ کند . توجه داشت . سوتو دنیای خود را به یک رژیم غرشی تبدیل کرده بود و یک دید خاص به خود گرفته بود . انتظار کشته شدن را اسان‌تر می‌کرد . اکنون احساس می‌کرد که دیگر نخواهد مرد .

تا اواسط ژوئن , تمام چیزی که باقی مانده بود یک هلیکوپتر بود که به وسیله تاریکی به بگرام منتقل می‌شد . او و گروه کوچکی از سربازان در منطقه فرود روی شن و گرد و خاک نشسته بودند و پشتش به کوله‌پشتی پر بود . آن‌ها نزدیک خلیج مکانیک بودند , جایی که بقایای مردانی که آن‌ها می‌دانستند در کیسه‌های بدن برای پرواز به خانه منتظر بودند . سفرش چند دقیقه طول کشید .

گروهبان اول آمد . وقتی هواپیما فرود آمد گرد و خاک چرخید . او سوتو را گرفت و داد زد. این کیست ? "

" سوتو او فریاد زد

سوتو را گرامی می‌داشت . احترام بیش از مدال بود . برخلاف چند مدال که دیده بود معتبر بود . او خود را روی صندلی انداخت و روی صندلی‌اش نشست . او وحشت زده بود - این جایی است که آن‌ها شلیک می‌کنند , اما هلیکوپتر به سرعت منطقه خطر را پاک‌سازی کرد و حتی پرواز کرد .

پس از ترک افغانستان , فرماندهان جدید مسئول این دره ارزیابی‌های ماموران خروجی را تایید کردند و سعی کردند تا پست مرزی کورنگال را ببندند . در ارزیابی مجدد کمپین در شمال شرق افغانستان که در اواسط ماه مارس منتشر شد , آن‌ها به این نتیجه رسیدند که " محدودیت‌های منابع و تجدید حیات دشمن باعث ایجاد نوعی ضرورت تریاژ در منطقه شده‌است . آن‌ها افزودند : " مواضع مستحکم از راه دور " , نیروهای امنیتی محدود را در نبردی فرسایشی که در آن ابتکار به شورشیان وابسته است , بستند . اگرچه بن‌لادن با پیش‌بینی‌های خوش بینانه خود , این سند به یک توصیف از شکست رسید . این روزنامه آنچه را که " سوتو " از دست‌اول می‌شناخت , به دست آورد . فرماندهان جدید این نیروها را به سمت پایین‌دست پیشنهاد دادند , به شهرهایی که بیشتر افغان‌ها در آن زندگی می‌کردند . سرنوشت این پاسگاه مشخص شد . بسته خواهد شد .

اواخر این بهار , قبل از یک جلسه ضبط در یک استودیوی صوتی در نزدیکی میدان تایمز , سوتو در خیابان موریس از مادربزرگش دیدن کرد . او و پدرش به یک کمد نگاه کردند که لباس‌های کهنه و یادگاری از خدمت سربازی خود گرفته بود . در این مجموعه جعبه کوچک تحویل آمازون بود . " سوتو " ( سوتو ) این بسته را در زمانی که یک هلیکوپتر پستی خود را به قرارگاه پیشین کورنگال در شهر پیشاور آورد , دریافت کرده بود . نوار آن پاره شده‌بود , اما محتویات آن دست‌نخورده باقی ماند - یک کتاب جلد کاغذی به رنگ سبز . روبان طلایی آن دست‌نخورده بود . آن کپی از " شکارچی در چاودار " بود که دستور داده بود گروهبان آقای کاکس را به سن بیست و سوم برسد . پس از مرگ کاکس .


منبع سایت سربازی