یک کارمند استخدام از نپال که در ذخایر ارتش خدمت میکند و به تازگی نتایج ارزیابی ضد جاسوسی اش را به دست آوردهاست , گفت : " من حتی نمیدانستم چه میخوانم . " آن را " خطر بالقوه " نامید . "
رحیم زاد , پسر یک کارمند بهداشت و یک معلم مدرسه , برای تحصیل مدرک کارشناسیارشد در علوم کشاورزی به ایالاتمتحده آمد . او اکنون در درجه دومی در تجزیه و تحلیل دادهها کار میکند . او در ارتش نامنویسی کردهاست که با وعده شهروندی آمریکا جذب میشود و به طور مرتب با واحد ذخیره خود در ماها شرکت میکند .
او گفت : " این باعث افتخار من میشود . "
گزارش ضد جاسوسی او گفت که او یک خطر امنیتی است , زیرا دولت فدرال برای تحصیلات لیسانس خود پول پرداخت کرده و ممکن است بر او تاثیر بگذارد . اما او گفت که از طریق کالج راه خود را پرداخت کردهاست .
او گفت : " کاملا ً بیپایه است . " من حتی نمیتوانم بفهمم که این اطلاعات را کجا آوردهاند . "
این برنامه برای تودههای نظامی که برای منافع ملی حیاتی بودند, در طول جرج دبلیو بوش ایجاد شد . حکومت بوش بیش از ۴۰۰ سرباز از طریق این برنامه ثبتنام کردهاند که تقریبا ً همه آنها در ارتش هستند. در بخش دفاع , وزارت دفاع شروع به نیاز به همه نیروهای تازه استخدام کرد , حتی آنهایی که در مشاغل غیر شغلی مانند دفترداران و فروشندگان سوخت کار میکردند , تا از طریق مصاحبههای طولانی و بررسیهای زمینه به طور معمول فقط برای نیروهای نظامی نیاز به پاکسازی مخفیانه داشتند . در حال حاضر , نیروهای نظامی اغلب بیشتر از کارکنان امنیتی مورد بررسی قرار میگیرند .
موشکافی شدیدتری به سرعت منجر به تجمع هزاران سرباز در انتظار ترخیص شد . طبق گفته مارگارت دی . سهام , یک سرهنگ بازنشسته ارتش که به ایجاد برنامه آموزشی کمک کرد . او اکنون یک وکیل مهاجرت است که تعداد سربازان برنامه را نشان میدهد .
آیا از ارتش اخراج شدهاید چون شما مهاجر هستید ?
یک مسئول استخدام ارتش در یک نمایشگاه شغلی در ماها .
اعتبار
( آسوشیتدپرس / آسوشیتدپرس)
یک مسئول استخدام ارتش در یک نمایشگاه شغلی در دفتر مطبوعاتی ای .
۲۲ ژوییه ۲۰۰۷
برای سالها , وزارت دفاع به مهاجران در ایالاتمتحده یک مسیر سریع برای شهروندی را از طریق خدمات نظامی ارائه کردهاست , اما در روز پنج شنبه , اسوشیتد پرس گزارش داد که به عنوان حداقل دو مرد و زنانی که در ارتش استخدام شدهاند و سپس به طور غیر منتظرهای پیش از ملاقات با زمان مورد نیاز در خدمت مرخص شدهاند . این گزارش تغییرات سیاست اخیر تحت مدیریت ترامپ را دنبال میکند که نیروهای مسلح را هدایت کردهاست تا قبل از رسیدن به آموزش پایه , چکهای امنیتی استخدام نیروهای خارجی را افزایش دهد . اگر شما به طور غیر منتظرهای از ارتش اخراج شدهاید به دلیل وضعیت مهاجرت شما میخواهیم داستان آینده را از شما بشنویم .
در خبرنامه جنگ مشترک شوید
اعتبار
تایلر هیکس / نیویورکتایمز
باب
دیوید هیکس / نیویورکتایمز
ای .
به جنگ خوش آمدید , یک خبرنامه هفتگی درباره تجربیات و هزینههای جنگ با داستانهایی از روزنامه تایمز و صداهای بیرون .
روزنامه نیویورکتایمز " s تایمز " در وبلاگ جنگ با یک گروه کوچک اما مشتاق و یک گروه سرسخت از مشارکت کنندگان معمولی اداره میشد . این روزنامه در ماه مارس ۲۰۱۰ تحت کنترل مجله نیویورکتایمز درآمد .
این خبرنامه هر هفته داستانهای اصلی منتشر شده توسط تیم جنگ و همکاران مهمان را برجسته میکند . همچنین مروری بر آخرین اخبار مربوط به دوران جنگ و پیامد آن ارائه میدهد .
منبع سایت سربازی
صدایی فریاد زد : " Dewater ؟ "
جوابی نیامد . Pfc. ریچارد Dewater در Aliabad نبود .
Nausea سوتو را در سوتو پرورش داد . او به پاسگاه خود رفت ، در صورتی که Dewater بازگشته بود . Dewater آنجا نبود . nightfall نزدیک بود . سربازان از پلها عبور کردند . گروه از میان مزارع گندم به محل انفجار منتقل شدند .
صدایی گفت : " من او را پیدا کردم . " سوتو دوباره به دور خود چرخید . یک گروهبان آنجا بود . گروهبان گفت : " نگاه کنید ، نگاه کنید ، و یک چراغقوه را در زیر سایبان یک درخت آویزان کرد . بدن بیجان Dewater از یک شاخه آویزان بود . کلاهخود بر سر داشت . یک پایش را از دست داده بود .
گروهبان دیگر از درخت بالا رفت و Dewater را آزاد کرد . سربازان او را روی تختروان گذاشتند . آهسته به طرف رودخانه راه افتادند ، نفس نفس میزدند و تقلا میکردند تا دوست خود را باخود حمل کنند.
سربازان افغانی در پلکان مراقب بودند. یکی از آنها دوربین را بالا برد . چیزی در سوتو به هم خورد . او در مقابل لنز قدم برداشت و گفت: " چه کار داری میکنی ، مرد ؟ او فریاد زد : " شما فکر میکنید چه چیزی عکس میگیرید ؟ ما از تو عکس نمیگیریم . او مرد را هل داد و گفت : " آن دوربین را زمین بگذارید ." سربازان افغانی از هم جدا شدند . دسته دسته به جاده رسیدند و به شمال پیچیدند و در تاریکی و باران سرد راه افتادند .
پانزدهم آوریل ۲۰۰۹
Pfc. ریچارد Dewater کمی قبل از حمله به Laneyal رفت .
اعتبار
تایلر هیکس / نیویورکتایمز
"ریچارد Richard" ( Richard Dewater ) به زودی قبل از the itTyler هیکس / نیویورکتایمز ، به Laneyal رفت .
Dewater از کنار رودخانه عبور میکنند . کمی بعد او توسط یک I.E.D. کشته شد .
اعتبار
تایلر هیکس / نیویورکتایمز
Dewater از کنار رودخانه عبور میکنند . کمی بعد او توسط یک I.E.D کشته شد . CreditTyler هیکس / نیویورکتایمز
sprinting سوتو را پس از انفجار I.E.D. که در مسیر to قرار داشت ، تحت پوشش قرار داد .
اعتبار
تایلر هیکس / نیویورکتایمز
" sprinting Soto" پس از انفجار یک I.E.D. در مسیر به "Laneyal.Cred itTyler هیکس / نیویورکتایمز " ( New York Times ) اقدام کرد .
سربازان پس از شبیخون به دامنه تپه عقبنشینی کردند و دود از پشت آنها به هوا بلند شد .
اعتبار
تایلر هیکس / نیویورکتایمز
سربازان پس از شبیخون به دامنه تپه عقبنشینی کردند و دود سیگار دود از پشت سر them.Cred هیکس / نیویورکتایمز رسید .
متخصص استیون Halase یک تپه را پر از آب کرد .
اعتبار
تایلر هیکس / نیویورکتایمز
متخصص استیون Halase ( hillside.Cred itTyler up Hicks / نیویورکتایمز )
اندرو Tenut ، متخصص پوست ، پشت یک دیوار سنگی را گرفت .
اعتبار
تایلر هیکس / نیویورکتایمز
متخصص اندرو Tenut در پشت سنگی به نام itTyler هیکس / نیویورکتایمز پنهان میشود .
سربازان فرسوده در Aliabad پس از این حمله دوباره در حال سازماندهی مجدد خود هستند .
اعتبار
تایلر هیکس / نیویورکتایمز
سربازان Exhausted در Aliabad پس از the itTyler هیکس / نیویورکتایمز گروهبندی میشوند.
اواخر ماه بعد ، یک محصول جدید از سربازان پیاده از بخش چهارم پیاده وارد پاسگاه شد تا جایگزین شرکت Viper شود . آنها به خوبی تراشیده بودند و به وضوح مناسب بودند، لباسهای تمیز میپوشیدند و rucksacks و کیسههای آب جدید حمل میکردند . آنها به کمپانی Viper انرژی که به طور ضعیفی در مورد خودش به خاطر میآورد ، متهم شدند . او اندیشید ، همه ما میخواهیم که آنها موفق شوند . اما چیزهای زیادی برای گفتن به آنها وجود داشت و زمان کافی نبود ، و برخی از آنها که خود آگاه از پر کردن در پشت یک واحد مجرب بودند ، به دستور او سیخ شدند . کورنگال Outpost دوباره در حال تغییر بود ، حتی هنگامی که ارتش شایستگی حضور در دره را نداشت .
آن ماه ، فرمانده Viper ، کاپیتان Howell ، نامهای از بزرگان به نصرالله ، رهبر محلی طالبان ، فرستاد و کنارهگیری سنجیده را در قبال تعهد طالبان برای آشتی با دولت افغانستان و عدم استفاده از کورنگال به مرحله حملات اعلام کرد . یک نامه بازگشته است و میگوید که اگر آمریکاییها به اسلام تبدیل شوند ، شاید احزاب بتوانند معاملهای انجام دهند . تا آن زمان نصرالله گفت : نیویورک و لندن باید بسوزد .
Soto سوتو ، و گروهبان جوشوا ترودل را در یک بنای یادبود برای Dewater کلاس اول قرار داد .
اعتبار
تایلر هیکس / نیویورکتایمز
منبع سایت سربازی
دسته دسته به راه افتادند . داخل ستون ، سوتو را رها کرد. احساس غرور میکرد . او و دوستانش مردهایی را کشته بودند که آنها را میکشتند . انتقام در راه اولیه ارضا کننده بود . فکر کرد امشب ممکن است چیزی بیشتر از انتقام بگیرد . تلفات طالبان میتواند به توانایی آن برای مبارزه آسیب برساند .
Viper ۲ قبل از طلوع آفتاب از رودخانه گذشت و از تپه بالا رفت و به سمت دروازه پاسگاه مرزی رفت . سربازان منتظر بودند . سوتو شنیده بود که مردم میگویند آنچه که platoon انجام دادند ، فراموشنشدنی بود . آشپز یک وعده غذای گرم تهیه کرد و سربازان که در فاصله نسبی به پایه خود باز میگشتند با صدای بلند و بلند حرف میزدند و با آنچه انجام داده بودند با صدای بلند حرف میزدند .
سوتو بیرون رفت . پاهایش لرزید . او در حال کار کردن در خون بود و بدن گرم و خونین مبارزان طالبان را با گلوله و مین منفجر کرده بود . او با لخت کردن و خالی کردن بطری آب آشامیدنی بر سر خود ، خود را شست . خونش فروکش کرده بود و به او اجازه میداد در آنچه رخ داده بود تجدید نظر کند . متوجه شد که در مورد یک چیز اشتباه کردهاست . اسمیت درست میگفت . او آنها را به موفقترین عملیات سفرشان هدایت کرده بود . اما اکنون او شک داشت که این قتل شرایط شرکت را تغییر دهد . دره به این شکل کار نمیکرد .
سوتو دوباره به نمایش درآمد . ساکنان دهکدهها در کنار صخره راه میرفتند . بعضی از آنها تختهای روان آوردند ، از جمله یکی از آنها که مانند تختخواب به نظر میرسیدند . Korengalis اجساد مردگان خود را بازیابی میکردند . آمریکاییها با دیدن مناظر و دوربینهای چشمی تماشا کردند . همچنان که ساعتها گذشت ، افغانها به آرامی پایین آمدند و اجساد wrapped را باخود بردند .
قبلا ً، بزرگان در دروازه پاسگاه پیدا شده بودند و از فرمانده Viper ، سروان Jimmy Howell خواسته بودند که با فرمانده Viper صحبت کنند . در شرایط عادی ، چهرههای طولانی آنها ممکن است دیگران را وادار به سکوت کند . اما این پاسگاه پر از غلیان بود . روحیه Viper تحتتاثیر قرار گرفتن این امتیاز قرار گرفته بود . سربازان خندیدند . پس از آن ، جلسه ناراحتکنندهای برقرار شد. Howell در میان مهمانان جا گرفت و گفت که آمریکاییها اشتباه کردهاند . آنها گفتند که یک کودک در حین جمعآوری غذا در کوهستان ناپدید شده بود و روستائیان برای یافتن او یک حزب جستجو اعزام کرده بودند . آنها میگفتند که این افراد کشته شدهاند .
Howell تا آخرین لحظه صبر کرد . آنگاه پاسخ داد : او گفت که داستان بزرگترها یکی از the دروغهایی بود که تا به حال شنیده بود .
تبلیغ
پس از شبیخون به سوتو ، گرداننده رادیویی اسمیت شد ، و گروه برای بازدید از Laneyal ، در سرتاسر رودخانه از Aliabad ، دهکدهای که به عنوان خط مقدم رسمی عمل میکرد ، اعزام شد ، که فراتر از آن قلمرو طالبان بود . درگیر شدن در آنجا خطرات متعددی را شامل میشود. سربازان در کنار ساحل غربی رودخانه که طالبان اغلب با شلیک گلوله و جایی که نایت در آن کشته شد ، حرکت میکردند . آن وقت آنها راه خود را به سمت انشعاب رودخانه انتخاب میکردند . جاده باریک بود و رودخانه از برف و باران متورم شده بود. آنجا سربازان از روی footbridges چوبی عبور میکردند . اولی شاید دو پا عرض داشت . دومی یک الوار چوبی بود . ستوان اول جان رودریگز ، مامور اجرایی Viper ، با اسمیت که هنوز در حال فراگیری زمین بود ، پیاده شد .
دسته دسته به نمنم باران رفتند . ورقههای مه از میاندره میگذشت . گل مثل روغن لیز شده بود . این دره در برابر سربازان مانند یک دره رها شد . در راه به سوی پایین ، سربازان پیر و زرین را دیدند که نزدیک میشد . رودریگز او را میشناخت . دو مرد در باران با هم گپ زدند . زرین گفت که این مسیر امن خواهد بود .
یک بمب نیروی هوایی منفجر شد و منفجر شد و یک ابر قارچ بر روی آن ایجاد کرد که در آن ساختمان دیگری وجود داشت . اسمیت به سربازان دستور داد که آماده عقبنشینی باشند . حالا نوبت آنها بود . سربازان نارنجکهای دودی را پرتاب کردند و از راه رسیدند ، به Aliabad رسیدند ، جایی که در کوچهها جمع شدهبودند و به سوی یک کنت در حرکت بودند . اعضای تیم و رهبران تیمی شمار مهمات را اعلام کردند . حال آن که هوا روشنتر شده بود. آنها از یک حمله دیگر جان سالم به در برده بودند و خوشحال بودند که زنده خواهند ماند .
نمبع سیات سربازی
گاهی آمریکاییها در سالهای اول جنگ ، از بانکهای کورنگال سو استفاده میکردند و اغلب با مقاومت مسلحانه برخورد میکردند . اما این دره تا سال ۲۰۰۵ شهرت بزرگتری به دست نیاورد ، هنگامی که سه نیروی ویژه نیروی دریایی در یک حمله غافلگیرانه کشته شدند و یک هلیکوپتر که به کمک آنها شتافت ، کشته شد و ۱۶ تن دیگر کشته شدند. در سال ۲۰۰۶ ، یک تیپ نظامی در این پاسگاه روی یک صخره کوتاه با یک تاج شیبدار متمایل به پایین قرار داشت و شروع به آغاز مرحله تلاش آمریکا کرد که گروه سوتو در حال دوچرخهسواری بود . در سطح تاکتیکی ، ایجاد این پاسگاه میتواند منطقی به نظر برسد . این مکان قابل دفاع بود، به عنوان یک افسر - مدرسهای که مشرف به رودخانه و مسیرهای پایین با فضای کافی برای فرود بالگرد به زمین بود . در سطح اجتماعی ، بدتر از این نمیشد . این یک خطای unforced برای اشغال بود ، مجموعهای از سنگرهای نظامی خارجی که در محوطه کارگاه چوببری و الوار بنا شده بود که قبلا ً توسط حاجی Mateen ، یک بارون محلی، اداره میشد . جای پای آمریکاییها برخی از سختترین مردان این دره را از محل کار ، همان افغانهایی که مسیرهای کوهستانی را میشناختند ، قرار دادند . حاجی Mateen اکنون بسیاری از مبارزان دره را تحت لوای طالبان فرماندهی کردهاست .
پس از کشته شدن نایت ، گروهبان رایت ، گروهبان platoon ، به سوتو گفت که تیم سوم به سمت یک پست بازرسی میرفت و سوتو را به طور موقت ترک خواهد کرد تا به آنها بپیوندد . سوتو هم نمیخواست برود . سی و سومین سالگرد تولد کاکس در پایان ماه بود ، و سوتو به یک هدیه سفارش داده بود - یک کپی از " The در رای - " او متوجه شد که "Cox" تا چه حد خوانده شدهاست. کاکس پیش از این که فقط چند ساعت بخوابد ، اغلب بخشی از آن را با یک کتاب سپری میکرد . این داستانی بود که به عنوان حرم مقدس شناخته میشد . دو مرد در مورد مطالعه صحبت کرده بودند، و سوتو آموخته بود که کاکس هرگز کتاب " جی. دی . Salinger " را نخوانده است . او قصد داشت آن را تعمیر کند، درست همان طور که قصد داشت با گروه دوم برای گشت بعدی خود باقی بماند . او به دنبال رهبر جوخه خود گشت و از او خواست تا در کارش بماند .
مرد سوتو دوباره تیر کشید . راست ایستاده بود . سوتو دوباره تیر کشید . مرد عاشق قلم شد . نارنجکی جنگل را تکان داد . صداهای آشنا را شنید . او در حالی که مجله تفنگش را تغییر میداد فریاد زد که حالش خوب است . تیراندازی متوقف شد . صدایی فریاد زد : " برای ضد حمله آماده شوید ! "
Sergeants از پایگاه گشت پیاده شدند و سربازان خود را بازرسی کردند . یک نفر گفت هیچ کدام از آمریکاییها مجروح نشده اند . یک گروهبان به سوتو و دو سرباز دیگر را در منطقه کشت به قتل رساند . سوتو پیکر of را که کشته بود پیدا کرد . نزدیک ، زیر یک چراغقوه ، ۱۶ ساله به نظر میرسید . اجساد بیشتری در میان جنگل پخش شدند . گروهبان از دستکشهای پلاستیکی استفاده کرد و سر مردان مرده را برگرداند تا از هر چهره برای یک گزارش اطلاعاتی عکس بگیرد . دومین Platoon بیش از ۱۰ جنگجوی طالبان را کشته بود . اکنون باید به عقب میرفت تا از تلفات انسانی خود اجتناب کند .
سربازان پس از عبور از پل بر سر دوراهی غربی وارد یک فایل شدند . Laneyal با crossed سوتو در آسمان ظاهر شد .
انفجاری در برابر او منفجر شد و یک مخروط کثیف را در هوا تکان داد و او را به زمین کوبید . لحظهای بعد همه چیز بیحرکت بود . گوشهای سوتو زنگ زد .
گلوله به طرف پایین شلیک شد ، قسمتی از نقطه اوج آتش . سوتو دوباره خود را به روی پاهایش فشار داد و با سرعت به سمت پاییندست سرازیر شد . او کپهای از الوار را جلو چشمش دید و به سمت آنجا رفت ، آنتن رادیو او که از پشتش آویزان شده بود. او دستش را دراز کرد و زانو زد و سرش را بلند کرد و شلیک کرد .
" همان جا بمان ! " اسمیت داد زد : " صبر کن! بگیر ! "
سوتو صدای او را نشنیده بود . هجوم آب و شلیک گلوله صداهای دیگر را خاموش کرد . او فکر میکرد که اسمیت به رادیو نیاز دارد . او از ساحل پایین دوید و به درون آب سرد شیرجه زد ، وزن گروهش و رادیو را به اندازه پاهایش احساس کرد . یک ساختمان سنگی در طول رودخانه قرار داشت و حدود ۱۰۰ متر آن طرف تر بود. صدای تیراندازی از هوا بلند شد . سوتو خود را در میان رودخانه به راه انداخت و کوشید که راست بایستد . آب را صاف کرد ، از جا بلند شد و به طرف سربازها در ساختمان دوید .
منبع سیات سربازی
اسمیت با عجله به طرف او دوید و با صدای آهستهای گفت : " dudes در حال پایین آمدن از مسیر هستند . " اپراتور رادیویی پرسید که آیا the به آنجا باز میگردند ؟
اسمیت گفت : " نه ، طالبان او را ترک کرد .
سوتو را پشت سر خود شنید . اسمیت بین او و متخصصان متخصص خم شده بود و عملا ً هیس هیس میکرد. او گفت که دید Scouts فقط افراد مسلح را گزارش کرده بودند که این راه را پیاده طی میکردند . او گفت که ۱۰ تا ۱۵ نفر در این راه هستند .
سوتو دوباره به مجموعه ذهنی خاصی وارد شد که میتواند در ثانیه قبل از نبرد ، یک جنگجو را حل کند ، احساسی از شفافیت مطلق و intoxicating . نقشها در این دره واژگون شده بودند . این بار کس دیگری به دام افتاد . او اهرم تفنگش را چرخاند تا در امان بماند . دنیای او از آنچه تمرین کرده بود خودداری کرد : به بخش او خیره شد و آماده برای کشتن شد. وظیفه او این بود که صبر کند . تنها اسمیت این بود که تصمیم بگیرد آیا افرادی که نزدیک میشوند جنگجویان هستند یا نه . اگر او به این نتیجه رسیده بود که آنها هستند ، پس از آن تصمیم گرفت که شروع به تیراندازی کند . فقط میتوانست شروع به تیراندازی کند .
چشم سوتو به دستگاه دیدش نزدیک شده بود . قلبش به تپش افتاد .
در نور سبز تیره چشمی که عدسی چشمی او داشت شکل انسان را به خود گرفت . او یک تفنگ باخود حمل میکرد . مرد دیگری پشت سر او ظاهر شد . تفنگ هم حمل میکرد . دو مرد دیگر وارد شدند . آنها حدود ۳۵ یارد دورتر بودند . مرد اول مکث کرد . چراغقوه را به سمت زمین نشانه گرفت ، آن را روشن کرد و به سرعت آن را خاموش کرد .
سوتو را به عنوان سوتو حس کرده بود. جنگجویان طالبان دیگر اشباحی بودند . او درست در تمام مدت زمانی که او نور چراغقوه را دید و مظنون به حرکت آزادانه طالبان در شب بود، کار درستی انجام داده بود . آرامش در سوتو settled . افراد نزدیک شده در شرف مرگ بودند .
مرد پنجم جلو آمد . یک نارنجک با پرتاب راکت از پشت یک مرد بیرونزده بود . یک ماشین دیگر مسلسل را روی شانههایش گذاشته بود. بسیاری از مبارزان در کنار هم قدم میزدند . آنها خیلی مطمئن شده بودند . سوتو هرگز طالبان را از نزدیک ندیده بود ، حداقل نه با سلاحهای خود . آنها شبیه مجاهدین افسانه نبودند . احساسات از طریق او هجوم بردند : خشم آمیخته با نفرت . شما مرا در طرف دیگر دنیا ، در این کوه ، با این افراد درگیر کردید ، و آنها حتی نمیدانند چه میکنند ؟
رابرت سوتو در طی یک درگیری مسلحانه در دره کورنگال در آوریل ۲۰۰۹ .
اعتبار
تایلر هیکس / نیویورکتایمز
تصویر
رابرت سوتو در طی یک درگیری مسلحانه در دره کورنگال در آوریل ۲۰۰۹.Cred هیکس / نیویورکتایمز
مرد پیشرو شاید بیش از بیست یارد با او فاصله داشت .
لیزر پیش از این دو مرد اول را استخدام کرده بود . خط سبز روی پیشانی اولین بار متوقف شد . مرد دوم نیز به همین ترتیب علامتگذاری شده بود .
advertisement
سوتو سلاح خود را به طرف مرد با مسلسل حرکت داده و لیزر خود را بین تسمههای زین به یراق tactical قرار داده بود.
مردان مسلح در فاصله ۱۵ متری و سپس در داخل ۱۰ متری قرار گرفتند . تعداد بیشتری از مبارزان پشت سر آنها پر شدند .
اسمیت کجاست ؟ Soto سوتو فکر کرد . بیا رفیق . این کار را بکن . توپچی ماشین کمتر از ۱۵ متر آن طرف تر بود . قلب سوتو احساس کرد که ممکن است پاره شود .
جنگنده اصلی طالبان متوقف شد . جنگجویان پشت سر او توقف کردند . لیزر لرزان لرزان بر چهرهها و صندوقهای قرار داشت . سوتو دوباره میخواست جیغ بکشد . یالا ، یالا ، یالا ، من ، اسمیت ، یالا - -
اسمیت سوئیچ را روی the فشار داد . یک انفجار جنگل را لرزاند . گلولههای فولادی به گشت طالبان برخورد کردند. صدای او در تاریکی به صدا درآمد : " آتش ! او گفت : " آتش ! آتش ! "
سوتو دوباره به سینه مردی شلیک کرد که مسلسل را حمل میکرد . مرد به زانو درآمد . سوتو را به عنوان مردی که به زمین افتاده بود شلیک کرد . او به بررسی یک غوغایی که از راه دید شبانه او به چشم میخورد ، نگاه کرد . چند تن از مبارزان طالبان در آنجا کشته شدهاند . برخی دیگر تلوتلو میخوردند و پراکنده میشدند. Tracers از صخره به پایین پرید و از روی صخره به سرعت به سمت پایین حرکت کرد. سوتو را به افرادی که در حال فرار بودند شلیک کرد . او فکر میکرد که به آنها ضربه میزند ، اما مطمئن نبود .
منبع سایت سربازی