اما وزارتخانهها و ارتشها در عرض چند سال از نو ساخته نشده اند , و بسیاری از واحدهای آمریکایی به مناطق پر جمعیت و مناطق پر جمعیت اعزام شدند . گویی یک چرخه افسران ارشد از دور قبلی نیاموخته بودند . علاوه بر این , چندین منطقه نیز موتور تولید تریاک - خشخاش بودند که در آن یک حضور نظامی خارجی تهدیدی برای اقتصاد محلی ایجاد کرده بود و هیچ قصدی برای از دست دادن آن نداشت . فکر پشت این حمله میتواند در مجموعه افسران عمومی خوب باشد . در ردههای پایینتر , تفنگداران و سربازان در حال مبارزه با اقدامات کوچک , وحشیانه و نا امید کننده بودند , در حالی که جان و پای خود را در زمین از دست میدادند , مانند دره کورنگال , که پنتاگون قصد آن را نداشت که از آنجا دور شود .
طالبان نشانهای از چینخوردگی را نشان ندادند . بمبهای آن پیچیدهتر شدند , حتی زمانی که سخنگویان آن آمریکاییها و نمایندههای آنها را در توییتر سرزنش میکردند . بسیاری از سربازان آمریکایی و افسران رده پایین متوجه شدند که موج افغانستان موفقیتآمیز نبوده و طالبان منتظر خروج نیروها هستند . برخی از آنها , پس از یک دهه جنگ , به فرماندهی مجموعهای از پشتیبانی آتش که توسط هر نظامی در جهان بینظیر بودند , محتاطانه اتخاذ کردند و با نیروهای خود در دانستن حسن حسن از جمله " صبر تاکتیکی " صحبت کردند , که این مفهوم در تضاد با ویژگیهای تهاجمی یگانهای پیاده بود . ترجمه تقریبا ً به این معنی است که : " اجازه ندهید افراد شما آخرین سربازان کشتهشده در این جنگ باشند . "
سوتو و دوستان قدیمی او از کورنگال , از دور تماشا میکردند , در رسانههای اجتماعی جمع شدهبودند , فهرست خود را از مردگان نشان میدادند . فهرستی
و بعد نوبت دیگری بود . " رابرت سوتو " ( رابرت سوتو ) از ارتش ترک کرد و در یک کامیون u - باربری از نیویورک به سمت نیویورک رفت . وقتی بچه بود جنگ به شهر آمده بود . اکنون آماده بود تا صلح را بیازماید . او با مادربزرگش در برونکس زندگی کرد و از بیل لش برای ثبتنام در کالج مونرو استفاده کرد . به غیر از دیدارهای اتفاقی برای درمان اضطراب و بیخوابی , او بیشتر موقعیت خود را به عنوان یک کهنه سرباز حفظ کرد .
او به دانشگاه کلمبیا رفت و در آنجا از گروه " کهنه سربازان " در محوطه دانشگاه اجتناب کرد و به ندرت سیگنالهای بصری را نشان میداد . گاهی برای خوابیدن , به اندازه کافی مشروب مینوشید که دوستان و مادربزرگش نگران بودند , اما او نیز نمرات گرفته بود و از نظر اجتماعی فعال بود . او نقش خود را در موزیکال فرود آورد و در موزه جنگ بر روی کشتی از کار افتاد . آن تابستان با مدرک علوم سیاسی فارغالتحصیل شد . انجمن پاپیتال به او داده شدهبود , اما نمیخواست آن را بپوشد . چون نگران بود که زندگی خود را با یک حرفه معمولی سپری کند , هنوز آرزو داشت که هنرمند شود . او پارهوقت کار میکرد - در ساختوساز , نصب و حذف داربست , در مراقبت از کودکان - در حالی که سعی داشت صنعت موسیقی را بشکند . او در خیابانها و سپس در جنگ بزرگ شدهبود . نوشتن و ضبط موسیقی از سرگیری رویای طولانی او برای تبدیل شدن به بازیگری بود , و احساس کودکی را که هرگز نداشت احساس میکرد . بیشتر آنچه که او نوشت درباره زندگی در نیویورک بود , اما او خطوط دیگری مانند " گالا " را ضبط کرد که آن را " گالا " نامید .
منبع سایت سربازی