گاهی آمریکاییها در سالهای اول جنگ ، از بانکهای کورنگال سو استفاده میکردند و اغلب با مقاومت مسلحانه برخورد میکردند . اما این دره تا سال ۲۰۰۵ شهرت بزرگتری به دست نیاورد ، هنگامی که سه نیروی ویژه نیروی دریایی در یک حمله غافلگیرانه کشته شدند و یک هلیکوپتر که به کمک آنها شتافت ، کشته شد و ۱۶ تن دیگر کشته شدند. در سال ۲۰۰۶ ، یک تیپ نظامی در این پاسگاه روی یک صخره کوتاه با یک تاج شیبدار متمایل به پایین قرار داشت و شروع به آغاز مرحله تلاش آمریکا کرد که گروه سوتو در حال دوچرخهسواری بود . در سطح تاکتیکی ، ایجاد این پاسگاه میتواند منطقی به نظر برسد . این مکان قابل دفاع بود، به عنوان یک افسر - مدرسهای که مشرف به رودخانه و مسیرهای پایین با فضای کافی برای فرود بالگرد به زمین بود . در سطح اجتماعی ، بدتر از این نمیشد . این یک خطای unforced برای اشغال بود ، مجموعهای از سنگرهای نظامی خارجی که در محوطه کارگاه چوببری و الوار بنا شده بود که قبلا ً توسط حاجی Mateen ، یک بارون محلی، اداره میشد . جای پای آمریکاییها برخی از سختترین مردان این دره را از محل کار ، همان افغانهایی که مسیرهای کوهستانی را میشناختند ، قرار دادند . حاجی Mateen اکنون بسیاری از مبارزان دره را تحت لوای طالبان فرماندهی کردهاست .
پس از کشته شدن نایت ، گروهبان رایت ، گروهبان platoon ، به سوتو گفت که تیم سوم به سمت یک پست بازرسی میرفت و سوتو را به طور موقت ترک خواهد کرد تا به آنها بپیوندد . سوتو هم نمیخواست برود . سی و سومین سالگرد تولد کاکس در پایان ماه بود ، و سوتو به یک هدیه سفارش داده بود - یک کپی از " The در رای - " او متوجه شد که "Cox" تا چه حد خوانده شدهاست. کاکس پیش از این که فقط چند ساعت بخوابد ، اغلب بخشی از آن را با یک کتاب سپری میکرد . این داستانی بود که به عنوان حرم مقدس شناخته میشد . دو مرد در مورد مطالعه صحبت کرده بودند، و سوتو آموخته بود که کاکس هرگز کتاب " جی. دی . Salinger " را نخوانده است . او قصد داشت آن را تعمیر کند، درست همان طور که قصد داشت با گروه دوم برای گشت بعدی خود باقی بماند . او به دنبال رهبر جوخه خود گشت و از او خواست تا در کارش بماند .
مرد سوتو دوباره تیر کشید . راست ایستاده بود . سوتو دوباره تیر کشید . مرد عاشق قلم شد . نارنجکی جنگل را تکان داد . صداهای آشنا را شنید . او در حالی که مجله تفنگش را تغییر میداد فریاد زد که حالش خوب است . تیراندازی متوقف شد . صدایی فریاد زد : " برای ضد حمله آماده شوید ! "
Sergeants از پایگاه گشت پیاده شدند و سربازان خود را بازرسی کردند . یک نفر گفت هیچ کدام از آمریکاییها مجروح نشده اند . یک گروهبان به سوتو و دو سرباز دیگر را در منطقه کشت به قتل رساند . سوتو پیکر of را که کشته بود پیدا کرد . نزدیک ، زیر یک چراغقوه ، ۱۶ ساله به نظر میرسید . اجساد بیشتری در میان جنگل پخش شدند . گروهبان از دستکشهای پلاستیکی استفاده کرد و سر مردان مرده را برگرداند تا از هر چهره برای یک گزارش اطلاعاتی عکس بگیرد . دومین Platoon بیش از ۱۰ جنگجوی طالبان را کشته بود . اکنون باید به عقب میرفت تا از تلفات انسانی خود اجتناب کند .
سربازان پس از عبور از پل بر سر دوراهی غربی وارد یک فایل شدند . Laneyal با crossed سوتو در آسمان ظاهر شد .
انفجاری در برابر او منفجر شد و یک مخروط کثیف را در هوا تکان داد و او را به زمین کوبید . لحظهای بعد همه چیز بیحرکت بود . گوشهای سوتو زنگ زد .
گلوله به طرف پایین شلیک شد ، قسمتی از نقطه اوج آتش . سوتو دوباره خود را به روی پاهایش فشار داد و با سرعت به سمت پاییندست سرازیر شد . او کپهای از الوار را جلو چشمش دید و به سمت آنجا رفت ، آنتن رادیو او که از پشتش آویزان شده بود. او دستش را دراز کرد و زانو زد و سرش را بلند کرد و شلیک کرد .
" همان جا بمان ! " اسمیت داد زد : " صبر کن! بگیر ! "
سوتو صدای او را نشنیده بود . هجوم آب و شلیک گلوله صداهای دیگر را خاموش کرد . او فکر میکرد که اسمیت به رادیو نیاز دارد . او از ساحل پایین دوید و به درون آب سرد شیرجه زد ، وزن گروهش و رادیو را به اندازه پاهایش احساس کرد . یک ساختمان سنگی در طول رودخانه قرار داشت و حدود ۱۰۰ متر آن طرف تر بود. صدای تیراندازی از هوا بلند شد . سوتو خود را در میان رودخانه به راه انداخت و کوشید که راست بایستد . آب را صاف کرد ، از جا بلند شد و به طرف سربازها در ساختمان دوید .
منبع سیات سربازی