ابتدا سوتو این دره را نفسگیر دید . بستر رودخانه یک نوار سبز از زمینهای زراعی تشکیل میداد . تراسهای پایه سنگی از تپههای پست بالا رفتند . روستاها به پنجههای پا چسبیده بودند . از کوه بالا رفتند و از کوه بالا رفتند . این جلگه بایر یا تپههای قهوهای نبود که بیشتر بر منظره افغانستان تسلط داشت . این جنگل قدیمی جنگلی بود که توسط جریانهای کوهستانی آبشاری از رودخانهای با نام فراموشنشدنی , مکانی فراتر از تخیل یک نوجوان از برونکس تغذیه میشد .
سوتو بلافاصله زمین را از طریق یک لنز دیگر دید . آمریکاییها با استفاده از عکسهای هوایی هر ساختمان را در هر روستا ترسیم کرده بودند . دره دیگر برایش سرزمینی نبود که زمان از یاد ببرد . مانند هر مکان روی زمین پیچیده بود . تپهها , پشتههای , انبارهای احشام . هر یک نقطه بسیار دقیقی بود که سلاحهای آمریکایی آماده حمله بودند , تعدادی در قالب هدف قرار دادهشده روی خانهها , آماده برای تلافی در برابر هر مکانی که ممکن است حمله رخ دهد. بسیاری از حملات به دنبال الگوها هستند . این پاسگاه با یک جاده خاکی از دره پچ قابلدسترسی بود . ارتش بیش از یک سال از این مسیر زمینی استفاده کرده و کامیونهای باری را همراه با هلیکوپتر و قایقهای زرهی اعزام کرده بود . یک جوخه پاکسازی مسیر , حرکت آهسته را هدایت میکرد و به دنبال بمب میگشت . این عملیات به خوبی توسط تمام طرفین شناخته شد و به طالبان اجازه داد تا آماده شوند . ارتش بدون کنایه نام خود را رد کرد : پیروزی مسیر .
بلافاصله پس از ورود او , سوتو در یک مناره بلند در جاده ایستاده بود و به یک دهکده معروف به گل, نگاه میکرد که آتش وارد بر خاک در کنار وانتم برخورد کرد و آن را با ترکش و صخرهها کتک زد . او فریاد زد : " حرکت کنید! " گلولههای کالیبر در زیر غبار , در قسمت دوردست دیده میشد . یک قوطی کنسرو خالی کرد و بعد نیمه دیگر . گروهبان کاکس در کامیون بود .
خشونت بیشتری در انتظارش بود . در عرض چند هفته , انفجاری باعث کشته شدن یک گروهبان پلیس از یک شرکت دیگر و زخمی شدن دو سرباز دیگر شد . پس از آن , ستیزه جویان بزرگترین حمله افعی را در منطقه جنگی وگاس در سمت شرقی رودخانه دیده بودند . برای دفع مهاجمان , شرکت مار افعی از گلولههای توپ و خمپاره , از جمله فسفر سفید , شلیک کرد . انفجارهای پیدرپی و مواد شیمیایی آتشین تپهها را به آتش کشیدند . دو روز بعد , یک گروهبان ستاد در جوخه سوم روی یک گشت پیاده شد . سوتو در گروه گشت خود بود که در رادیو پخش شد : گروهبان مرد . گشت سوتو هنوز مجبور به بازگشت بود . فکر کرد : بلوک . احساسات خود را خاموش کنید . نمیتوانی زندگی کنی . حالا میتوانید در این مورد فکر کنید , یا میتوانیم برگردیم و بعدا ً به آن فکر کنید . سوتو بعدا ً انتخاب شد . او دهساله بود و بخشی از خود را خاموش میکرد .
زندگی به روال عادی پیاده شد . روزها یک سری پیادهروی به روستاها , تلاشها برای حمله به ستیزه جویان در مسیرها و تغییرات طولانی در پست , مراقبت و انتظار برای حمله بود . هر دو طرف حرکت کردند . طالبان از خفا بیرون خواهند رفت . سربازان با تهدید روبرو شدند و به عقب شلیک کردند. سپس مهاجمان هنگامی که آمریکاییها خمپاره و خمپاره گرد هم جمع میکردند عقب نشستند , معمولا ً قبل از اینکه هواپیماها یا تپهها یا بمبها را پرتاب کنند . تعاملات با غیرنظامیان دره احساس مشابهی داشتند . بسیاری از مردم کورنگال بر ضد آمریکایی بودند . شاخصها همه جا بودند - از نگاه سرد به روستاهای خالی از مردان مبارز . به نظر میرسد که کورنگال یک دره از زنان , کودکان و مردان مسن باشد . مردان جوان در کوهها پنهان شدهبودند . امریکاییها آنها را فقط در روزهای جمعه با اطمینان دیدند , زمانی که آنها برای بازدید از مسجدی در شهر دوشنبه سلاحهای خود را کنار گذاشتند . بعضی اوقات سربازان " مار " بیرون ایستاده بودند و به دشمنانشان در گذشته نگاه میکردند - آیینی در جنگی که از آن بیشتر احساس میشد . پنتاگون از جدا کردن شورشیان از جمعیت صحبت کرد . از نظر سوتو , شورشیان جمعیت بودند ? پس سربازی چه کرد ?
منبع سایت سربازی