سربازی

چندین بار در شب , سوتو با نور چراغ‌قوه در جنگل نگاه کرد . او مطمئن بود که اینها مهمات و سلاح‌ها هستند . او آن را دیوانه کننده یافت . آن‌ها می‌توانستند همان طور که خوشحال بودند مبارزه کنند , اما سربازان آمریکایی با قوانین محدود کردن توانایی خود برای ورود به خانه‌ها , قوانین حاکم بر زمان استفاده از سلاح‌ها , قوانین حاکم بر این که آیا قدرت آتش چگونه می‌تواند اعمال شود , محدود شده بودند . سربازان در رفتار و خویشتن‌داری مشق می‌کردند . همانطور که سوتو آن را دیده بود , مار مانند یک بوکسور بود که از مشت استفاده می‌کرد , استدلال با دشمنی که اجازه داشت ابتدا مشت بزند . این یک بخت‌آزمایی مرگ بود , با کسب مدال برای بازندگان و نکات صحبت در اخبار .

روز بعد , جوخه دوم از رودخانه گذشت و از تپه پرشیب بالا رفت و در سمت غرب موضع گرفت . ستیزه جویان آتش گشودند و کوشیدند تا سربازان را در کرانه باختری هدف قرار دهند . وقتی تیراندازی متوقف شد , کاکس با گروهبان دیگری روی رادیو قوز کرد . سرشان را تکان دادند و سوگند خوردند که برای بازگشت به خانه آماده باشند . سوتو دانشجوی زبان بدنی کاکس بود . می‌دانست که مشکلی وجود دارد .

هلیکوپترها بالای سرشان می‌چرخیدند . پس از گذشتن از رودخانه , سوتو عصبانی بود . اتفاقات زیادی رخ داد و آن را نشنید . فکر می‌کرد چرا . وقتی جوخه به یک موقعیت ارتش در افغانستان رسید , خشمش فروکش کرد . با یک گروهبان روبرو شد . او پرسید " چه کسی حمله کرد ? "

گروهبان گفت : " این شوالیه بود . "

متخصص مارکس یک سرباز باتجربه با یک تور در عراق بود . وقتی گلوله‌ای به سرش اصابت کرد او در یک مناره خودرو کشته شد . سربازان زیر او در وانت دیدند که پاهایش فورا ً می‌لنگد .

آسمان با باران و تگرگ باز می‌شد . سوتو با گام‌های بلند در طول آخرین پای راه رفتن به پاسگاه , خیس و سرد , متناوب بین بی‌حسی و روشن‌بینی قدم گذاشت . بدن شوالیه در خلیج مکانیک قرار داشت , جایی که سربازان از جهات گذشته ادای احترام می‌کردند . در آن شب مار برای مراسمی در تاریکی جمع شد . یک گروه خمپاره دو دور روشنایی شلیک کرد . هر یک در زیر چتر پرپر می‌زد . چراغ‌ها را روشن و پایین کشیدند , آهسته سوت می‌زدند و سایه‌هایی را که می‌چرخیدند و می‌رقصیدند . یک دقیقه آن‌ها را سوزاندند . سپس دوباره دره تاریک شد .

ایده " آرمان‌گرایی " که " سوتو " به افغانستان رفته بود , از بین رفت . کاکس یکی از سوالات سوتو را نوشته‌است . کاکس نوشته‌است : " چرا این کار به زندگی زندگی ادامه می‌دهد که هیچ چیز و مردان خوب در مکان‌هایی مانند اینها می‌میرند ? " سوتو " فکر کرد , اما در پاسخ خود محتاط بود . نمی‌دانست که تقدیرگرایی در اندیشه گروهبان نیز رسوخ یافته‌است . کاکس می‌نویسد : " کمی شوخ‌طبعی با مرگ دارم . " " در مراسم خاکسپاری فقط گفت : " فکر می‌کنم داشتم می‌آمدم . " ورود او آن شب پر از عناوین ترانه بود . " هفت ارتش , دور از خورشید , " اینجا بدون تو " . "

او با یک غزل از یک نفر دیگر به پایان رسید : " زمانی که " " " "

خشونت فزاینده بخشی از یک لحظه خاص در جنگ افغانستان - اواخر دوره ریاست‌جمهوری جورج دبلیو بوش بود . بوش سطح سربازان آمریکایی در افغانستان از مدت‌ها پیش عقب‌مانده بود و منافع عمومی جنگ کاهش‌یافته بود . اما همانطور که سوتو سفر خود را در ماه ژوئیه آغاز کرد , مکالمه سیاسی در حال تغییر بود . مک کین از مبارزات انتخاباتی هشدار داد : " دشمنان ما در حال حمله هستند , حتی با وجود اینکه سربازان در منطقه فرود نظامیان از هلی‌کوپترها سرازیر شده‌اند . " هر دو نامزد قول دادند که چیزی کم‌تر از یک مجدد اولویت‌های نظامی رهبری کنند و قول دادند که جنگ را با تفکر تازه و سربازان بیشتری انجام دهند . اما این جدول زمانی نامحتمل است که به شرکت افعی کمک کند , که سربازانش در میان آخرین اعزام به زمینه‌ای بایر و تحت یک طرح قدیمی‌تر بودند . قول‌های واشنگتن تقویم سیاسی به این معنی بود که نیروهای کمکی به زودی نخواهند آمد .


منبع سایت سربازی

سربازی

ابتدا سوتو این دره را نفس‌گیر دید . بس‌تر رودخانه یک نوار سبز از زمین‌های زراعی تشکیل می‌داد . تراس‌های پایه سنگی از تپه‌های پست بالا رفتند . روستاها به پنجه‌های پا چسبیده بودند . از کوه بالا رفتند و از کوه بالا رفتند . این جلگه بایر یا تپه‌های قهوه‌ای نبود که بیشتر بر منظره افغانستان تسلط داشت . این جنگل قدیمی جنگلی بود که توسط جریان‌های کوهستانی آبشاری از رودخانه‌ای با نام فراموش‌نشدنی , مکانی فراتر از تخیل یک نوجوان از برونکس تغذیه می‌شد .

سوتو بلافاصله زمین را از طریق یک لنز دیگر دید . آمریکایی‌ها با استفاده از عکس‌های هوایی هر ساختمان را در هر روستا ترسیم کرده بودند . دره دیگر برایش سرزمینی نبود که زمان از یاد ببرد . مانند هر مکان روی زمین پیچیده بود . تپه‌ها , پشته‌های , انبارهای احشام . هر یک نقطه بسیار دقیقی بود که سلاح‌های آمریکایی آماده حمله بودند , تعدادی در قالب هدف قرار داده‌شده روی خانه‌ها , آماده برای تلافی در برابر هر مکانی که ممکن است حمله رخ دهد. بسیاری از حملات به دنبال الگوها هستند . این پاسگاه با یک جاده خاکی از دره پچ قابل‌دسترسی بود . ارتش بیش از یک سال از این مسیر زمینی استفاده کرده و کامیون‌های باری را همراه با هلیکوپتر و قایق‌های زرهی اعزام کرده بود . یک جوخه پاک‌سازی مسیر , حرکت آهسته را هدایت می‌کرد و به دنبال بمب می‌گشت . این عملیات به خوبی توسط تمام طرفین شناخته شد و به طالبان اجازه داد تا آماده شوند . ارتش بدون کنایه نام خود را رد کرد : پیروزی مسیر .

بلافاصله پس از ورود او , سوتو در یک مناره بلند در جاده ایستاده بود و به یک دهکده معروف به گل, نگاه می‌کرد که آتش وارد بر خاک در کنار وانتم برخورد کرد و آن را با ترکش و صخره‌ها کتک زد . او فریاد زد : " حرکت کنید! " گلوله‌های کالیبر در زیر غبار , در قسمت دوردست دیده می‌شد . یک قوطی کنسرو خالی کرد و بعد نیمه دیگر . گروهبان کاکس در کامیون بود .

خشونت بیشتری در انتظارش بود . در عرض چند هفته , انفجاری باعث کشته شدن یک گروهبان پلیس از یک شرکت دیگر و زخمی شدن دو سرباز دیگر شد . پس از آن , ستیزه جویان بزرگ‌ترین حمله افعی را در منطقه جنگی وگاس در سمت شرقی رودخانه دیده بودند . برای دفع مهاجمان , شرکت مار افعی از گلوله‌های توپ و خمپاره , از جمله فسفر سفید , شلیک کرد . انفجارهای پی‌درپی و مواد شیمیایی آتشین تپه‌ها را به آتش کشیدند . دو روز بعد , یک گروهبان ستاد در جوخه سوم روی یک گشت پیاده شد . سوتو در گروه گشت خود بود که در رادیو پخش شد : گروهبان مرد . گشت سوتو هنوز مجبور به بازگشت بود . فکر کرد : بلوک . احساسات خود را خاموش کنید . نمی‌توانی زندگی کنی . حالا می‌توانید در این مورد فکر کنید , یا می‌توانیم برگردیم و بعدا ً به آن فکر کنید . سوتو بعدا ً انتخاب شد . او ده‌ساله بود و بخشی از خود را خاموش می‌کرد .

زندگی به روال عادی پیاده شد . روزها یک سری پیاده‌روی به روستاها , تلاش‌ها برای حمله به ستیزه جویان در مسیرها و تغییرات طولانی در پست , مراقبت و انتظار برای حمله بود . هر دو طرف حرکت کردند . طالبان از خفا بیرون خواهند رفت . سربازان با تهدید روبرو شدند و به عقب شلیک کردند. سپس مهاجمان هنگامی که آمریکایی‌ها خمپاره و خمپاره گرد هم جمع می‌کردند عقب نشستند , معمولا ً قبل از اینکه هواپیماها یا تپه‌ها یا بمب‌ها را پرتاب کنند . تعاملات با غیرنظامیان دره احساس مشابهی داشتند . بسیاری از مردم کورنگال بر ضد آمریکایی بودند . شاخص‌ها همه جا بودند - از نگاه سرد به روستاهای خالی از مردان مبارز . به نظر می‌رسد که کورنگال یک دره از زنان , کودکان و مردان مسن باشد . مردان جوان در کوه‌ها پنهان شده‌بودند . امریکایی‌ها آن‌ها را فقط در روزه‌ای جمعه با اطمینان دیدند , زمانی که آن‌ها برای بازدید از مسجدی در شهر دوشنبه سلاح‌های خود را کنار گذاشتند . بعضی اوقات سربازان " مار " بیرون ایستاده بودند و به دشمنانشان در گذشته نگاه می‌کردند - آیینی در جنگی که از آن بیشتر احساس می‌شد . پنتاگون از جدا کردن شورشیان از جمعیت صحبت کرد . از نظر سوتو , شورشیان جمعیت بودند ? پس سربازی چه کرد ?


منبع سایت سربازی

سربازی

این بالگرد به دره رودخانه کونار ، پهن و سبز در میان دامنه‌های جنگلی حمله کرد . هنگامی که هواپیما به دره پچ تبدیل شد ، جهان در میان قله‌ها قرار گرفت . هنگامی که هلیکوپتر به راه خود ادامه داد ، هنگامی که هلیکوپتر به درون دره سرازیر شد که در آن هواپیما اغلب زیر آتش قرار گرفت ، ضربان قلب سوتو به سرعت شروع به تپیدن کرد . این هواپیما درون یک محیط زیرزمینی در اطراف کلبه‌های plywood فرود آمد . سربازان به دیوار حایل حمله کردند . سوتو فرا رسید ، متوجه چهره عبوس of شد و به طرف یک زانو ، تفنگ به دست ، و عرق از عرق ، پایین رفت . صدای خر خر از گروه نبرد که به عنوان شرکت Viper در حال چرخش بودند ، به خنده افتاد.

در لحظه سوتو و سربازان او وارد دره شدند ، ایالات‌متحده تقریبا ً هفت سال بیشتر از جنگ داخلی آمریکا و دخالت در جنگ جهانی اول بود . اهداف جنگ و نقش‌های نظامی در طول سال‌ها تغییر کرده بود . هجوم به کشور برای مجازات عاملان حملات سال ۲۰۰۱ به چیز دیگری تبدیل شده‌بود : یک اشغال باز بی‌انتها . اسامه بن‌لادن و ملا محمد عمر ، رهبر طالبان ، بزرگ بودند و یگان‌های ویژه ضد تروریستی در کشور باقی ماندند و در حال مبارزه با یک جنگ سایه علیه القاعده و متحدان آن بودند . اما واحدهای بزرگ‌تر آمریکایی در جنگی درگیر شدند که اضطرار را برای شبکه‌ای از اهداف نظامی ، توسعه و اهداف سیاسی معاوضه کرد . تورهای رزمی به افغانستان اکنون شامل ماموریت‌های نظامی و نظامی ، از جمله برگزاری پاسگاه‌های دور افتاده ، سازماندهی پروژه‌های زیرساخت ، کمک به وزارتخانه‌های افغانستان با وظایف مانند ثبت رای دهندگان و آموزش سربازان افغان و افسران پلیس که پنتاگون اصرار داشت که یک روز مسئولیت امنیت را بر عهده گیرد .

هیچ‌کس نمی‌دانست که آن روز چه زمانی می‌تواند باشد و امید به حرکت قاطع در هر کدام از این پیشنهادها توسط کمپین در عراق تحت الشعاع قرار گرفته که پس از فرار بن‌لادن از گذرگاه‌های کوهستانی در نزدیکی توره بوره در اواخر سال ۲۰۰۱ آغاز شد . در اواسط سال ۲۰۰۸ ، زمانی که تیم کاکس وارد شد ، ایالات‌متحده بیش از ۱۴۰، ۰۰۰ نیروی نظامی در عراق و در حدود ۳۳۰۰۰ سرباز در افغانستان داشت . بسیاری از آن‌ها در یک مجمع‌الجزایر از مناطق روستایی کوچک زندگی می‌کردند که در اطراف آن طالبان مدت‌ها پیش کمین کرده و بمب‌های مخفی‌شده را کار گذاشته بودند . این encirclement گشت‌های زمینی را به خطر انداخته و در بعضی جاها جاده را غیر ممکن ساخته بود . این پست‌ها توسط replenishments که با چتر صرفنظر کرده یا با فرستادن هلیکوپتر ، خودشان در منبع کم ، حفظ شدند ، حفظ شدند . در تمام این مدت ، ایالات‌متحده ، که با دشمنان در حملات تروریستی و جنگ‌های چریکی استاد بود ، با تاکید بر حفاظت از غیر نظامیان و ارائه خدمات در عین حال سخت‌تر کردن قوانینی که چگونگی مبارزه نیروهای نظامی را دیکته می‌کرد ، با تاکید بر حفاظت از غیرنظامیان و ارائه خدمات ، زمینه را آزمایش کرد . یک عبارت از ویتنام دوباره به جریان افتاد - " قلب و ذهن " - حتی به عنوان واحدهای نظامی سخت و مقاوم در حالی که بخش‌های بزرگی از زمان خود را صرف محافظت از پاسگاه‌های خود کرده و خود را در سرزمین‌های دور و ناهموار نگهداری می‌کردند . آرگوی darker که در طبقات پایین رواج داشت. افغانستان " جنگ رفاه " بود ، پاسگاه‌های دورافتاده که اغلب در نزدیکی روستاهای resentful خارجی ساخته می‌شدند، " اسفنج گلوله " بودند .

ذهن نظامی مکان را انتخاب کرده بود . تاکتیک‌های استاندارد نظامی باید از آن دفاع می‌کرد . نیروهای نظامی پست‌های کوچک‌تر را بنا کردند تا ساکنان آن‌ها بتوانند بیشتر از بس‌تر رودخانه مراقبت کنند و از یکدیگر با مسلسل و شلیک خمپاره استفاده کنند . مقامات ناتو در مورد ایجاد اتحاد بین دولت و مردم سخن می‌گویند . حضور آمریکایی‌ها در کورنگال بیش از لشکرکشی دیپلماتیک را حس می‌کرد که با ایده‌های حفاظت از جمعیت یا جلب قلوب و اذهان همگام بود .


منبع سایت سربازی

سربازی

این شرکت در حال آماده کردن برای افغانستان بود و هفته‌ها را در این زمینه گذرانده بود، و با راهپیمایی‌های طولانی تحت نظارت و آموزش سنگین با سلاح‌های سنگین سپری شده‌بود . The Soto ، "گروهبان کاکس " را ، که شانس بیشتری برای کار کردن برای او داشت ، پیدا کرد . کاکس در ارتش در دهه ۹۰ خدمت کرد ، سپس به زندگی مدنی برگشت و مدرک لیسانس خود را مطالعه کرد . او نیز مانند سوتو تحت‌تاثیر حملات تروریستی در سال ۲۰۰۱ قرار گرفت و دوباره شروع به صحبت کرد . اما او دو فرزند stepchildren و یک دختر نوزاد را با همسرش بزرگ کرد و نمی‌خواست خانواده خود را در حالی که بچه‌های نوجوانی در مدرسه داشتند ، مختل کند . او تا سال ۲۰۰۵ منتظر ماند ، چون دخترخوانده‌ام از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد و برای بار دوم سوگند یاد کرد ، مانند سوتو دوباره در ارتش به عنوان داوطلب پیاده‌نظام بازگشت . کاکس در عراق قبل از گزارش دادن به فورت هود با آنی و نوپای آن‌ها ، جایی که او به رهبری تیم تبدیل شد ، انجام داد . در این نقش ، او انتظار داشت که گروه جدیدی از سربازان را به یک تیم جنگی تبدیل کند . او هم مانند سوتو هنرمند بود . سوتو آواز خواند. کاکس بیرون آمد . گاهی او افسرانی را که جلسات توجیهی داشتند ، ترسیم می‌کرد و صفحات of خود را با renderings در زمان واقعی پر می‌کرد .

در بهار شایعاتی پخش شد که شرکت Viper به the کورنگال فرستاده می‌شود . در یکی از the نقاط نقشه افغانستان بود که ملقب به دره مرگ بود . سوتو سعی داشت دیگران را از چنگ زدن به او حفظ کند . این شرکت لبه‌ای harsher به خود گرفت . هشدارها برای پرداخت توجه همیشه ثابت بودند . فکر کرد : الان توجه دارم . نگرش و جدیت او مورد توجه قرار گرفت ؛ این شرکت او را به دوره‌ای فرستاد که پزشکان پشتیبان را آموزش داد و منجر به افزایش وظایف و نقش او شد . کاکس ادامه داد تا او را تحت‌تاثیر قرار دهد . هنگامی که دیگر گروهبان‌ها نشانه‌هایی از استرس را نشان دادند ، هیچ درام در اطراف آن مرد وجود نداشت . او یک پیام روشن را پیش‌بینی کرد : " این چیزی است که ما انجام می‌دهیم ، ما می‌دانیم چه می‌کنیم و قرار است این کار را ادامه دهیم ."

در اواخر بهار ، کاکس میزبان چندین سرباز جوان در خانه فورت هود بود که با خانواده‌اش به اشتراک گذاشته شد. این یکی از نیمی از an ارتشی بود که در شرایط بسیار بدی قرار داشت که آنی و او به آن به عنوان یک منطقه پرجمعیت دولتی ، " شنل " فورت هود " یاد کرد . سربازان گردان قبل از پرواز به مدت یک سال مرخصی گرفته بودند و این حزب بر روی ایوان بتنی پشت در پشتی آن‌ها فرصتی برای دور شدن از کار و استراحت بود . انی غذا را آماده کرد و از هزینه‌های شوهرش در زندگی اش استقبال کرد . کاکس از گوشت گریل شده استفاده کرد و مشروب را تعارف کرد و به گروه خود پیشنهاد کرد که هر سرباز بخشی از یک تیم است و او به آن‌ها نیاز دارد و به زودی همه به روش‌های عمیق به یکدیگر نیاز خواهند داشت .

چیزهایی وجود داشت که او در آن شریک نمی‌شد . اگر چه تعداد کمی از سربازان او این را می‌دانستند ، کاکس مجبور نبود به افغانستان اعزام شود ؛ او استخدام شده‌بود تا به عنوان سرباز PsyOps خدمت کند ، و در میدان PsyOps نیز موقعیتی برای او وجود داشت . او این فرصت را رد کرد و به انی اطمینان داد که نمی‌تواند بدون او وارد افغانستان شود . او به سربازان خود گفته بود که باید برای یک نفر دیگر آنجا باشند . قصد داشت با کلمات خود زندگی کند .

بعد از پرواز از ایالات‌متحده در جولای ، کاکس سربازان خود را پیاده کرد ، سپس سعی کرد آرام بگیرد. او در مجله خود نوشت : " هنگامی که او وارد جنگ سوم شد ، او به سختی نفس کشید و از نظر احساسی آن را از من گرفت .


منبع سایت سربازی

سربازی

محله خارج از خانه‌اش خشن بود و سوتو جای خود را در خیابان پیدا کرده بود - از ۸ سالگی به فروش باتری‌های AA روی جدول پرداخت . زمانی که دوران کودکی او سپری شد ، او به دوستانش نگاه کرد که به جرم جنایت گرفتار شده بودند. بعضی از آن‌ها به Dominicans Don ، یک گروه لاتینی در یک رقابت شدید با دیگری ، یعنی Trinitarios ، پیوستند . پدرش که به عنوان دربان در مان‌هاتان کار می‌کرد ، او و برادرش را بازداشت کرده بود . این خانواده یک آپارتمان با مادربزرگ سوتو ، Haydee Madera سوتو را در اختیار داشت که از پورتوریکو در سال ۱۹۶۲ به نیویورک نقل‌مکان کرد و برای دهه‌ها در همان ساختمان در خیابان موریس زندگی کرد . او از پنجره طبقه دوم او نگاه می‌کرد ، گویی بالای سرش شناور بود و وقتی احساس می‌کرد که دچار مشکل شده ، او را صدا می‌زند . هنگامی که سعی کرد از او فرار کند ، راهش را بر فراز بام‌ها و پلکان‌های متعدد بر روی بلوک فرا گرفت ، و دانست که کدام پله بالا می‌رود تا جلوی او را بگیرد و او را به خانه‌اش راهنمایی کند . سوتو هم نمی‌خواست او را ناامید کند . در کلاس هشتم ، او Iago را در اثر " Othello " شکسپیر بازی کرد . نقش او به او کمک کرد تا در مدرسه هنرهای نمایشی حرفه‌ای منهتن در سپتامبر ۲۰۰۳ ثبت‌نام کند ، نه زمانی بعد از اینکه آمریکا به عراق حمله کرد .

سوتو هنوز کاملا ً با او جور در نیامده بود. بسیاری از هم کلاسی‌هایش به خدمت در باند شباهت نداشتند و یا تمایل به خدمت در ارتش نداشتند . آن‌ها تقریبا ً به کالج رسیده بودند و به نظر می‌رسید که می‌توانند خود را از حافظه نیویورک خالی کنند . سوتو احساس کرد که اهل دنیای دیگر است و در مسیری متفاوت حرکت می‌کند . او در سال ۲۰۰۷ فارغ‌التحصیل شد و در کلاس‌های تابستانی در کالج لمان ثبت‌نام کرد ، اما چیزی احساس نکرد . آمریکا در حال جنگ با دو جنگ بود . هر کدامشان بد پیش می‌رفتند . او دور و بر نشسته بود ؟ او از کلاس ریاضی خارج شد و به دفتر استخدام ارتش رفت و در آنجا به اولین سرباز گفت که می‌خواهد امضا کند . او برای پیاده‌نظام داوطلب شد - احساس سخت‌ترین و خطرناک‌ترین شغل . مادربزرگش در حال بازدید از روستای او در پورتوریکو بود که او سوگند یاد کرد . وقتی شنید که " اگر من اینجا بوده‌ام ، او را رها نخواهم کرد " .

در ماه اوت ، هنگامی که سوتو به فورت Benning رسید . برای یک واحد آموزش واحد ، یک خط لوله برای مبارزه با بخش‌ها ، او به عنوان یک انسان برچسب ساده به او داده شد : Roster شماره ۲۴۲ ، که بر روی نوار کلاه‌خود سبز ساده نوشته شده بود . چندین گروهبان که او را آموزش داده بودند به عراق و افغانستان رفته بودند؛ او آن‌ها را به عنوان most افرادی که تا به حال دیده بودند ، مورد توجه قرار داد . سوتو دوباره به خاطر گذراندن تعطیلات در ژانویه ۲۰۰۸ به فورت هود ، Tex بازگشت . و به بخش اول پیاده‌نظام ملحق شد که برای چرخشی در افغانستان بسته بود . جنگ در عراق به مرحله سختی وارد شده بود . پنتاگون در حال تغییر توجه به شکست طالبان بود که پس از اینکه در سال ۲۰۰۱ از کابل به زور از کابل رانده شد ، خود را برجای گذاشت . این کشور پاسگاه‌های دور افتاده دور افتاده را قطع کرده و دولت تحت حمایت آمریکا در بسیاری از کشور را به چالش کشیده‌است .

در فورت هود ، Soto سوتو با رهبر گروه Viper ، گروهبان ناتان کاکس ، مورد استقبال قرار گرفت . کاکس در سن ۳۲ سالگی بزرگ‌تر از معمول برای رتبه او بود . او ابرو‌های درهم کشیده داشت ، نشانه‌ای از موی خاکستری ، تحصیلات دانشگاهی و هاله‌ای از اعتماد به نفس که ریشه در تورهای گذشته در بوسنی و عراق داشت . او سوتو را با شیوه‌ای صریح ، با ادبی که سال‌ها در دانشگاه Catholic در ایالت آیووا منعکس شده‌بود ، خوشامد گفت . immediately سوتو او را دوست داشت . کاکس یک خوره کتاب خال‌کوبی شده با یک طرف اندیش ناک بود . پس از کار تحت سرپرستی sergeants مته ، با outsize personas ، سوتو را به رفتار آرام‌تر ، آرام‌تر و آرام‌تر خود جلب کرد . گروهبان platoon ، گروهبان اول توماس رایت ، سوتو را به عنوان حامل مهمات در یک گروه مسلسل به کار برد .


منبع سایت سربازی