سربازی

یکی از روزه‌ای آوریل ، لیز استارک ، مادر بزرگ گروه حامی دیگر نتوانست Mouhamad احمد ، پدر خانواده را پیدا کند . او تلفن را امتحان کرد و بی‌هوده در بیرون آپارتمان تازه‌اش به انتظار ماند . این یک مشکل بود : ویسام ، همسر او ، با فرزند پنجم خود کار می‌کرد .

حاملگی به این دلیل نگران بود که این زوج حتی بیش از زندگی سابق خود در سوریه را از دست داده بودند ، جایی که آقای احمد از کشت گندم ، پنبه و زیره سبز استفاده می‌کرد . آن‌ها سال‌ها را در یک اردوگاه پناهندگان در لبنان گذرانده بودند ، سه کودک آن‌ها هرگز به مدرسه نمی‌روند ، زیرا شهریه بیش از حد گران است . خانم احمد با چهارمین فرزندش در آنجا حامله شد ، اما کار می‌کرد و این دختر تنها شش ساعت زندگی می‌کرد . آن‌ها اسم او را Amira گذاشتند که به معنای شاهزاده خانم است.

advertisement

خانم احمد گفت : " من فکر می‌کردم که شاید هم چنین چیزی اینجا برای من اتفاق بیفتد . "

همان طور که خانم استارک برای آقای احمد شکار کرد ، پگی Karas ، اسپانسر دیگر ، در بیمارستان ماند و دست خانم احمد را در حین انقباض درمان کرد . مانند دیگر زوج‌های دیگر ، این دو زن از طریق دستگاه کدر و bureaucratic به هم نزدیک شده بودند . یک سازمان ملل متحد به خانم احمد و خانواده او به مقامات کانادا اشاره کرد که مصاحبه کرده و آن‌ها را مورد بررسی قرار دادند، سپس پرونده خود را به یک سازمان غیر انتفاعی جدید اختصاص دادند که به هماهنگ کردن سوری‌ها با حامیان خصوصی اختصاص داشت ، که ۲۴ ساعت وقت داشتند که بگویند بله یا نه براساس بخشی از جزئیات .

خانم استارک و بسیاری از حامیان او معلمان بازنشسته ، bossy و doting بودند ، و حالا تبدیل به hellbent شده بودند که این بچه جدید را به سلامت به دنیا بیاورند . آن‌ها خانم احمد را به ویتامین‌های او معرفی کرده بودند ، ماشین‌هایی که او را تحت نظر داشتند ، بخش بیمارستان که او تحویل می‌داد . زنان مسن‌تر این اطمینان دکترها را تکرار کرده بودند که این بار همه چیز به آرامی پیش خواهد رفت . آن‌ها به او کمک کرده بودند که لباس‌های کوچک و لوازم کودک را انتخاب کنند، اما او آنقدر خرافاتی بود که آن‌ها را به خانه ببرد ، بنابراین یک کوه کوچک در اتاق نشیمن حامی تشکیل دادند .

خانم استارک یک پناهنده جدید سوری را استخدام کرده بود تا در طی کار به عنوان مترجم کار کند . وقتی بالاخره آقای احمد را پیدا کرد که فوتبال بازی کرده بود و نمی‌دانست چه اتفاقی دارد می‌افتد، او را به اتاق بیمارستان راهنمایی کرد ، جایی که او دست همسرش را در دست گرفت .

ناگهان یک تیم پزشکی او را ترک کرد و گفت که بندناف وضعیت خطرناکی دارد و به بخش اورژانس نیاز دارد . خانم احمد ، که ترسیده بود ، از شوهرش خواست که اگر زنده نماند ، از فرزندان خود مراقبت کند . هنگامی که آقای احمد فرو ریخت ، حامیان از او اجازه خواستند که نماز بخواند .

هنگامی که یک پرستار به نظر می‌رسید که می‌گوید تازه متولد شده سالم است ، خانم احمد گفت تا زمانی که بچه را نگه دارد باور نخواهد کرد ، اما آقای احمد خوشحال بود . او پدرش را در سوریه خواند و به او اجازه داد یک نام انتخاب کند : جولیا ، اولین شهروند کانادایی خانواده .

Mouhamad و ویسام احمد با دختر تازه متولد شده خود ، یولیا ، و لیز استارک که به خانم احمد در دوران بارداری او کمک کردند .

اعتبار

دامون Winter / نیویورک‌تایمز

تصویر

Mouhamad و Wissam احمد با دختر تازه متولد شده خود ، یولیا ، و لیز استارک که به خانم احمد از طریق pregnancy.Cred itDamon وینتر ، نیویورک‌تایمز ، کمک کردند .

زمانی که نوزاد به خانه رسید ، او از یکی از اعضای خانواده احمد که در حدود بیش از حد نگران آن‌ها بود ، رفت . او با شنیدن زبان انگلیسی و رفتن به پیش‌دبستانی و فراتر از آن بزرگ می‌شد . برای دوقلوهای siblings - ۱۰ ساله ، یک پسر و یک دختر و یک برادر ۸ ساله - حامی ، برنامه‌ای برای کودکانی پیدا کردند که هرگز به مدرسه نرفته بودند . پدرشان که تنها کلاس دوم را گذرانده بود ، برای پیدا کردن یک شغل به اندازه کافی انگلیسی کار می‌کرد .

خانم احمد نگران کودکان خود است و می‌گوید : " اگر بچه‌های من خود را وفق نمی‌دهند ، مدرسه را به خوبی حل نکنید ؟ " او پرسید : " " "



منبع سایت سربازی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.