سربازی

و همکارانش این ایده را رد کردند و گفتند که آن‌ها می‌ترسیدند که اگر تعداد زیادی از کلاس‌ها از دست بدهند , این زوج سهمیه خود را از دست خواهند داد . قطار به سرعت نرم شد . واضح نبود که آن‌ها چه آزادی زیادی برای ابراز مخالفت با دیگران داشتند ; به نظر می‌رسید مایل نیستند چیزی جز سپاسگزاری را اعتراف کنند .

او صبح آن روز گفت که او و شوهرش هرگز عقاید مختلفی از حامیان مالی نداشته اند . او افزود : " ما هرگز احساس نکردیم که به ما می‌گویند چه کار کنیم . "

یک هفته دیگر , گروه تمدید شده برای پیک‌نیک جمع شده‌بودند , اولین جشن تولد کسی بود که برای شرکت در پیک‌نیک انداخته بود . او عمیقا ً تحت‌تاثیر این حرکت قرار گرفت . او در مصاحبه‌ای گفته بود : " زندگی انسانی در اینجا ارزش دارد . " " شما می‌توانید همه جا آن را احساس کنید . "

اما مکالمه در مهمانی به خویشاوندان او در سوریه تبدیل شد و به نظر می‌رسید که به نظر می‌رسد که کانادایی‌ها می‌توانند کیک را ارائه کنند . مانند بسیاری از تازه واردان , او به طور منظم تماس‌ها و متن‌ها را از اعضای خانواده , برخی در تنگه‌های دلخراش دریافت می‌کند , همانطور که گزارش‌های خبری حاکی از گرسنگی در بازگشت به خانه و کشتار دسته‌جمعی در مدیترانه است .

او بعدها درباره حامیان گفت : " من واقعا ً از آن‌ها ممنونم , من نمی‌خواهم آن‌ها اشتباه کنند . " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " " و " " " " " " " " " " " " " " " "

حامیان مالی نیز بر روی آن کار می‌کردند و به دیدار برادر ناتنی اش در اردن با گروه اسپانسر دیگر تورنتو و تلاش برای انجام تشریفات اداری کمک می‌کردند . در اواخر بهار خبر داشتند : بستگان او ممکن است به پایان سال برسند .

او بسیار خوشحال بود و شروع به برنامه‌ریزی برای نشان دادن بستگان خود در شهر کرده بود . این بار , او راهنمایی خواهد بود .

تبلیغات

او گفت : " اکنون نوبت من است که کمک کنم. "

در راه خود

سه ماه پس از اولین ملاقات ناشیانه با کری و سایر حامیان هتل فرودگاه , آن‌ها در یک آهنگ تولیدی کلیک کرده بودند و سریع‌تر از هر کسی که انتظار می‌رفت به کانادا می‌رسید .

آن‌ها به پیک‌نیک رفتند و از آبشار نیاگارا شروع به پای‌کوبی کردند و در یک جشنواره بهاره به پای‌کوبی پرداختند . این دختران مدال افتخار دانشجویان را دریافت کردند . بیان , که بزرگ‌تر از پسران بود , به خیابان‌های آردن حمله کرد و اکنون در حال کتک زدن دوندگان از مدارس سراسر شهر بود . زمانی که حامیان مالی به تدریس زبان غیر رسمی آمدند , احمد , کودک سه‌ساله , دوست داشت عبارات جدیدی را در زبان انگلیسی امتحان کند , مانند " کار خوب ! "

هنوز هم شوک فرهنگی وجود داشت . وقتی عبدالله محمد بچه‌ها را به یک استخر اجتماعی برد , با زنی که بیکینی پوشیده بود برخورد کرد . او بعدها گفت : " من فرار کردم . " من هرگز آن را قبلا ً ندیده بودم . "

او یک هنرمند به نام سوزان استیوارت , با فهرستی بی‌پایان از فعالیت‌ها برای خانواده و تبادلات ایمیل طولانی با معلمان کودکان بود . در طول بازگشت او به درس زبان انگلیسی , او به حیاط و به بچه‌ها دستور داد که بین حلقه‌ها و کلمات جدید جایگزین شوند . حامیان دیگر گفتند که او خیلی بی‌رحم بود , به همین دلیل بود که خانواده پیشرفت زیادی کرده بودند .

هنگامی که محمد اعظم علاقه خود را به کار اعلام کرد, جان استوارت با کمک به او برای پیدا کردن شغل , مصرف شد . از همه تست‌ها برای خانواده - و , با گسترش , حامیان - این شاید مهم‌ترین آن‌ها بود . به همین دلیل , استوارت استوارت یک مشاور تسویه عربی برای مشاوره با محمد محمد پیدا کرد و او را به یک نمایشگاه شغلی برای پناهندگان کشاند که در آنجا با صاحب یک سوپرمارکت سوری صحبت کردند . پس از آنکه او را برای یک مصاحبه دعوت کرد , رابرت استوارت از یک پرسشنامه که به او کمک کرده بود, رزومه تهیه کرد .

کری با پسر بزرگ‌تر محمد , محمد .



منبع سایت سربازی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.